چقدر تنبل ..پيف پيف !
صبر كنيد كم كم همين دخترا از موبايل خسته ميشن ..زياد حرص نخوريد !
تهران زندگي كردن اين مشكلات رو واسه دخترا وجود داره ...جايي مثل يزد كه همه هم رو حدودا ميشناسن و ترس از ابرو هست ملت بيشتر مواظبن .... بله !
سلي..........................
ناز نيستي اما ناناز مني
به فكرم نيستي اما روياي مني
حرفات تلخه اما عسل مني
با من نيستي اما نفس مني
دوستم نداري اما عشق مني
البته بگم منظورم از حرفات تلخه كامنت هاي مستهجن نچ نچ ازايناستا....
راستي دوباره مبهم حرف زدي يعني چي ببينم چرا يهويي اين همه برام اشنا اومدي........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يه بوس گنده
.
.خرابتيم ابجي.............
سلام
خوبي شما؟!
چيزي نفهميدم!!!!!!!
يا علي
عشق مني...........
يهبوس گنده
شكوفه هاي نقره اي فذاي مهربونيات
يه دل كه بيشتر ندارم اونم فداي خندهات
سلي..........
چراكامنت هارو بي جواب مي زاري اينجا يعني انقدر وقتت پره....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودتو اهنگ وبلاگتو عشق است اين فعال اين كليپ جديدهارو به اين سرعت از كجا مياري.....................
سلام.خوب باشين!
هميشه آدم ها توي شرايط شون بهترين تصميم رو مي گيرن گرچه بعدا به اين نتيجه برسن كه اشتباه بوده و بايد يه راه ديگه ميرفتن.پس در هر صورت سرزنشي متوجه شما نيست!
سلي خانم ........
خانم اجازه يه چيز بگم لوگوگرافيتون رو عوض كنين اخه خيلي تكراري شده..........
Hi مدير وبلاگ خوفي؟؟؟؟
خانم مدير اجازه مايه چيزهايي بگيم ...خانم وقتي كه اسم ناظم مياد براي بچه ها تو ذهنشون يه درباز ميشه كه پر از اخلاق هاي بد وخشن وداد وهوار ودرك نكردنه و...خانم اجازه مايه دوست داشتيم كه شرايطش درست مثل دانش اموز شما بود چندسالي بود كه مي شناختمش دختر خوبي بود اما يه كوه شن ماسه مشكل داشت اول ها اصلا دنبال كارهاي بد بيخود مثل پسر بازي ...نمي رفت. من يه سال چون خونمون رو عوض كرديم رفتم يه مدرسه ي ديگه اما چون اون خونمون بهرخيابون بود سر صدا زياد داشت دوباره فروختيمش واومديم همون طرف هاي خونه قبليمون ومن باز همون مدرسه رفتم اما وقتي بعد يه مدت طولاني سارا رو ديدم دهنم واز موند اصلا باورم نمي شد اصلا يه ادم ديگه شده بود موهاي فشن تومدرسه درس نمي خوند وهي كلاس هارو مي پيچوند و مي رفت يواشكي با گوشي با دوست پسرهاش حرف مي زدو...انقدر تابلو بازي درورد ازاين كارا كرد تا بالاخره ناظم هاي مدرسمون اخراجش كردن از اون روز به بعد من هروقت ناظممونو مي ديدم مي خواستم حالشو بگيرم اخه اون دختر بي چاره كه كسي رو نداشت كه بخواد كمكش كنه اون موقع مسئول هاي مدرسه ي ما هم به جاي اينكه كمكش كنن اخراجش كردن اين نهايت احمقي و نفهميه... اما من هنوز سارا رو توخيابون يا گاهي اوقات تو باشگاه و.... مي ديم هروقت بهش مي گفتم سارا اخه چرا؟؟مي گفت تو هم اگه جاي من بودي از اين بهتر نمي شدي من هميشه بهش ميگفتم هميشه كه همه چيرو نبايد كسي ياد ادم بده اما اون مي گفت ولي هميشه بايد يكي باشه كه به ادم محبت كنه ... گاهي اوقات وقتي داشتم باهاش حرف مي زدم جلوش كم ميووردم ديگه نمي دونستم چي بهش بگم ولي يه روز رفتم پيش ناظممون همه چي رو بهش گفتم گفتم خانوم اخه چه جوري دلتون اومد شما به جاي اينكه بهش كمك كنيد از مدرسه اخراجش كرديد اين طوري شما شرايطو واسه اون سخت تر كرديد اما اون ناظمي كه ماداشتيم هيچي حاليش نبود البته بلا نسبت بعضي ها خيلي خون سرد گفت واسه سارا فرقي نمي كنه كه بخواد بياد مدرسه يا نه تو هم نمي خواد سنگ اونو به سينه بزني اما من بهش گفتم حداقل ساعتي كه تو مدرسه بود كارش از محدوده ي تلفن به رفيقاش بيشتر نمي شد شايد حداقل چندساعت ديرتر بدبخت تر ميشد اما ناظممون گفت اين فضوليها به تو نيومده برو سركلاست منم بهش گفتم خانم تا حالا شده به جاي داد وهوار سر دانش اموزات بخواي كه كمكشون كني يا حداقل يه راهنمايي كوچيك فقط داد هوار اخراجو از اين كارا بلدي اما اون اصلا اين چيزها حاليش نبود تازه با اين حرف هايي كه بهش زدم يه عالمه بدبختي واسه خودم درست كردم سارا كه گوشش به حرف هاي ما بدهكار نبود الان هم يه دختر بدبخت تر ازپيش شده معتادو زنداني و...مقصر كيه؟ هم خودش هم ما اطرافيانش كه نتونستيم كمكش كنيم واون ناظممون چند وقت پيشها رفتم مدرسمون معلم هامونو ببينم سرگذشت سارا رم واسه ناظممون تعريف كردم گفتم چه جوري مي خواي خودتو ببخشي اصلا چه جوري مي خواي جواب خدا رو بدي سارا تا موقعي كه مدرسه ميومد انقدر كثيف نشده بود ما مي تونستيم همون اوايل كمكش كنيم شايد الان يه زندگي خوب داشت نه يه زندگيه نكبت بار براي اولين بار تو عمرا ديدم ناظممون گفت تو راست ميگي من نمي تونم خودمو ببخشم من با زندگي يه دختر معصوم بازي كردم اشك تو چشماش جمع شده بود حالش خيلي بد شد فكر كردم دارم خواب مي بينم اما چه فايده ديگه دير شده بود زندگي سارا تباه شد الان گاهي ازمن درمورد سارا مي پرسه اما من چون نمي خوام خيلي اذيت بشه يا به زندگيش لطمه بخوره خيلي بهش نمي گم درصورتي كه زندگي يه دختر به اندازه خودش خراب كرد.تورو خدا تو به دانش اموزت كمك و نذار اين سرگذشت سياه يك باره ديگه تكرار بشه ...
سلام خانوم ناظم جونم
اميدوارم هميشه موفق باشيد
دغدغه هاي شما جالبند .
خدا قوت بده هميشه عامل به خير باشين ايشالله
شاگرد كلاس اول (يه زموني)
..س.....س..... سلام خانم خوفي؟؟؟
خانم اجازه ماهميشه روزهاي زوج مي ريم انقلاب كلاس وقتي مي خوايم برگرديم هميشه يكي دوساعت تو ترافيك اونجا مي مونيم تا بالاخره هوا تاريك ميشه(امان از دست غول سياه ترافيك)اما تا حالا با يه همچين مواردي برخورد نكرديم البته خيلي دوست دارم برخورد كنم تابالاخره به قول شاعر سر مهتري زير گرد آورم اما تا حالا نشده ديگه .........ه.........ه.........چراچشمات شيش تا شد شوخي كردم اخه منو اين همه زور بازو وقدرت.........اهان راستي اگه ميشه ازاين تيريپ مطالب اين جا اندك بتايپون اخه مي ترسم يه وقت مامانم يا بابام بيان اين جا بخونن تحت تأثير قرار بگيرن نذارن راه دور برما............
اين يه جملست اگه تونستي بترجمي بگو تا برات جايزه لپ لپ بخرم.............لپ لپ دخترونه
ديگه برم اخه ساعت يازده ربه حميد...................خانم تبركه........
ومن هنوز هيچ كدوم ازدرسامو نخوندم...........اخه خيلي خسته بود
ديگه برم درس بخونم...............ايش چندش