خانم ناظم عزيز سلام ولادت فرخنده ي امام حسن عسكري (ع) را به شما و همه شيعيان تبريك ميگم.
خيلي دير اومدم. پست قبلي رو خوندم .آخ از حكايت سيلي و دردش، يكي رو گفتم فلاني من يه چيزهايي از دخترت ميدونم اين تازه اولشه مواظبش باش، گفت :چطور؟ دختر من حالاتش بچه گانس. گفتم: من معمولا براي كشيدن حرف از زير زبون اين جوونها استادم كارم رو هم خوب بلدم كه هيچ شكي به من نكنند كه دارم كلاغ سياهشون رو چوب ميزنم (البته فضولي تعبير نشه ميخوام بدونم تو فكر جووني كه ساعتها ذل ميزنه به يه نقطه چي ميگذره). اون مادر نااگاه دقيق رفت حرف منو گذاشت كف دست دخترش و گفت آره فلاني گفته تو اينجوري ........و البته من با همون ترفند خودم ماستمالي كردم تا اعتماد اون دختر به من سلب نشه. خودم دست بكار شدم اما اگه مادره باهام همكاري ميكرد نتيجه داشت. افسوس الان بعد 5 سال شنيدم كه همون دختر پا رو از حق خودش فراتر گذاشته و با همون مورد در خفا ارتباط حضوري داره .و دختر ديگرش هم دقيقا رويه ي همين اولي رو داره ميره. دارم ديوونه ميشم بعضي وقتا ميگم اي كاش هيچ وقت اين رو نمي شنيدم خودم رو مسئول ميدونم چند مورد رو ميشناسم اما نمي دونم بايد چطوري برخورد كنم چون روحشون شكننده س بعضي وقتا خودم رو سرزنش ميكنم ديگه كاري به كار هيچ كس نداشته باشم اما نمي تونم رنج ميكشم ببينم مغز يه نوجوون درگيره و نميتونه بازگو كنه ميگم باهاش دوست بشم بلكه كمي رها بشه چقدر زود به ادم اعتماد ميكنن و سفره دل رو باز ميكنن چون بيچاره ها همزبون و همدل تو خونه ندارن امان از اين خونه كه هرچي به سر جوونها مياد از تو همين خونه ها مياد.يا حق