سلام
اينكه سارا عاشق بود يا نه ارتباط مستقيمي پيدا ميكنه با تعريف عشق در ذهن من و شما. در تعريف من سارا عاشق نبود.. فقط دچار يه هوس شده بود. يه هوس كه براي دختري كه هميشه هرچي خواسته به دست اورده بايد حتما برآورده ميشد.. پس براش جنگيد. همش دوسال؟ همش دوسال تونست مسائلي رو كه از روز اول جلوي چشمم بود و ميتونست ببينه تحمل كنه؟ همش دوسال؟ نه.. سارا عاشق نبود.. عشق كه تموم نميشه!
عشقي كه سارا مدعيش بوده يه تب بوده فقط.. تبي كه زود عرق كرده.. عشق حقيقي گرمايي يه كه قلب رو پر ميكنه و هرچه ميگذره سوزان تر ميشه...
درستي يا غلطي كار پدر سارا هم باز برميگرده به اينكه از چه زاويه اي نگاهش كنيم. اگر مقصودش از اين تنها گذاشتن اين بوده كه سارا بتونه خودش وعشقش رو محك بزنه و متوجه اشتباهش بشه.. شايد درست بوده. اما اگه مقصودش اين بوده كه حرف خودشو به كرسي بشونه و آزارشون بده.. خب كارش غلطه... اما يه چيزي هم هست.. اينكه ما ميگيم پدر و مادر بايد پشت بچه هاشون باشن تو زندگي تفكريه كه از اونطرفش ميگه بچه ها بايد تو انتخاب همسر نظرات خانواده شون رو لحاظ كنن يا از اون اطاعت كنن.. نميشه كه بچه ها به اين سر قاعده عمل نكنن بعد از اونطرف اصرار داشته باشن كه پدر و مادر به اون سر قاعده پابند باشن و اگه نشدن متهمشون كنن.. از اينور من بگم اين زندگي خودمه و هرجور بخوام انتخاب ميكنم از اونور بگم پدرم وظيفه داره براي حفظ همين « زندگي خودم» به من كمك كنه.. يه مقدار تناقض داره نه؟
چقدر طولاني شد!..راستي خانم ناظم من كه هميشه نوشته هاتون رو ميخونم تا حالا كامنت گذاشته بودم؟ يادم نمياد!
يا علي