• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : شب نور
  • نظرات : 18 خصوصي ، 52 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    فکر کردم همه پستاتون را خوندم با نااميدي اين يکي را باز کردم ديدم قبلش را خونده بودم ولي اينونه

    گريه کردم

    چرا همش اشک مارا درميارين؟شايد من خيلي احساسي هستم

    2ساعت ديگه سحره و من هنوز نخوابيدم که واسه سحري بيدارشم

    مامان حالش بد شده امروز

    چه سحر دلگيريه!!نه به خاطراينکه سحري مث هميشه اماده نميشه چون مامان بايد بخوابه و روزه نگيره!!واسه نبودنش نميدونم چه جوري بگم دلم نميخواد سحر پاشم همين حالا ترجيح ميدم يه چيز بخورم ديگه پا نشم!!بي مامان....نميتونم

    واسش دعا کنيد زودتر سرحال بياد اينقدر که تا دوساعت ديگه خوب شه روزشو بگيره

    منم ايشالله اگه يادم باشه سر اذان دعاتون ميکنم نه واسه مزد دعاتون!!واسه اشک پاکي که از ته دل ريختم و دوباره از خودم بدم اومد وبه خودم اومدم

    پاسخ

    عزييييييييييزم..... ايشالا هيچ ماماني مريض نشه ..ايشالا مامان خوب شن