• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : شب نور
  • نظرات : 18 خصوصي ، 52 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم رب الشهدا

    سلام

    نميدونم منم مي تونم مثه بقيه بگم خاله !!! يا نه... اين جسارته و بي خود كردي بچه !!!!! ولي اين اولين باري نيست كه ميام سر مي زنم.. تو ليست وبلاگهايي هستيد كه وقتي به روز مي كنيد برايم پيام مي ده . من سر مي زنم.. و نمي دونم ولي هميشه خجالت مي كشيدم پيام بذارم... ولي اين ماجرا ...نمي دونيد با دلم چه كرد... شايد چون ياداوري خاطره باشه... آره..آره به خاطر اينه... مي ترسم.. خيلي مي ترسم ...مي دونم چه كشيديد...من هم كشيده ام..حالا شما با اين كه حس بي نهايت مسئوليت و درجه بالاي انسانيتتون خودتونو هم مقصر مي دونستيد ..اگر چه من نمي دانم.... ولي... نمي دانيد پشت در اون اتاق يعني چي؟؟مخصوصا اگه بجاي شاگرد مدرسه...مادر ادم اون تو باشه... ..

    شما را ديده ام... شما منو نمي شناسيد..يعني از روي وبلاگ نمي شناسيد..خودم خواستم كه كسي نشناسه..ولي من شما رو مي شناسم... شايد يه ماه پيش بود كه ديدمتون.. شايد دو ماه....

    اهنگ وبتون..همون مدار نمي دونم چرا صفر ؟درجه را خيلي دوس دارم...

    خدا هميشه همه مادر ها رو براي بچه ها حفظ كنه... ولي مي خوام يه سوال كنم خاله جان (؟! مي تونم ؟؟؟ اجازه هست ؟؟!!!) اگر عسل باز نمي گشت چي؟؟؟؟؟ چي كار مي كردين ؟؟؟ چه حسي داشتيد؟؟ تا چند روز فكر مي نمي كردين كه خدا دوستتون دارد آيا ؟؟؟؟ حس غريبيه..تا كسي نباشه نمي تونه بفهمه... اصلا نمي تونه درك كنه !!!!

    چرا سمانه خانوم ميگه كهولت سن ؟؟؟!!!!

    چقدر حرف زدم..... الان ميگيد الهي بميري... نه اخ ببخشيد الهي...بشي!!!! ..اوكي..عصباني نشيد..بابا مي ريم...

    بالاخره نظر دادم..اخييييييييييي ..حالا يه نفس راحت طفلكي !!! اجازه خانم ناظم !!!!!!! ما دوستتون داريم

    پاسخ

    سلام : بله من كه شرمنده شما هستم چرا نميتوني بگي؟؟؟ فكر كنم بشناسم!!! همون سمينار؟؟؟؟ درسته؟؟؟ من و شما و ....اگه درست شناخته باشم عكسمونم يه جاهست. بگو تا ادرس بدم. والله اين سمانه خانم از اون گلاي روزگار كه من براشون دعا كردم ( با عرض شرمندگي بسيار) كه خدا يه همسر كچل بهت بده و حالا همسرش كچل نيست و ميگه چقدر بايد منتظر باشم تا اين دعاتون مستجاب بشه و ميگه كه بايد تا كهولت سن اون بنده خدا صبر كنه . اينم يكي از اون دعاهاي بيخود خانم ناظمي بود. چرا بدون نظر ميايي و ميري و من و با لوگوم شرمنده كردي؟؟؟؟ هميشه بيا و من و شرمنده كن. اومدم وبت و شرمنده شدم. خدا نكنه انشاءالله عروس شي گلم!!منم دوستت دارم و فكر كنم درست شناختمت درسته؟؟؟