سلام خانم ناظم
ميشه ديگه از اين خاطرات ننويسيد؟ بابا مرديم تا اين سريال دو قسمتي شما تموم شد! به جا اين خاطرات كه قلب آدمو يه جوري ميكنه بيا از همون شيطونيا و جن گيريا و ... بنويس. نمي تونم احساسمو بگم. يه جوري شدم مثل اون روز تو اردوي جنوب تو هويزه كه موتور زد به زينب كوچولو دختر آهستان. همه ديدند چه حالي شدم...
برا ما از اين دعاهاي خوب خوب نمي كنيد ؟