سلااااااااااااااااام (سلي كه خوب نيود اين چه طوره؟ مدل 2008 ها!: بيق بيييييق!)
از اون روز كه خوندم و نفهميدم و بعدش كه خودم برا خودم تفكريدم چندتا راه حل برا چيز اومد! من دو سه واحد روانشناسي پاس كردم! با اين حال پيشنهادام چون جديدا!! معركه ان! يكي مث مادرانه خانوم ميان ميگن عمه جانت بهت كمك كرده تو پيشنهاد! ولي من پيشنهادام حيرفه ايه:
اگه بهتره كه از اون خونه در بياد چند راه حل هست... يكي اينكه منطقي بره مادرش رو راضي كنه كه مي خوام با پدرم بمونم. همين البته كمكش كنين كه بتونه حرف بزنه!!
يه راه حلي كه هيچ جا پيشنهاد نميدادم گمونم اينجا بتونم بدم. ازدواج كنه. البته نه تندتندكي و چي و چي. كمكش كنين و ايشون رو به يه آقاي پسر خوب و مومن (تاكيد مجدد رو مومن . دليلش مشخصه نه؟ بذار دركش كنه و همراهيش كنه) كه قصد ازدواج دارن معرفي كنين بگين طلاق گرفتن پدر و مادرش و اينا.اما باقي مطالب رو كه قسم خورديد نگيد اما نيكو حتما بايد بگه ( اگه همچين راهي رو مثلا رفتين!) اينطوري از اون خونه مياد بيرون.
يه راه فن اتيك هكي هست كه اصولا از راه حل هايي كه بيسيار جواب دهنده اس: فيلم بازي مي تونه بكنه؟؟ خواب باباش رو ببينه... تب كنه تو خواب! بزنه به سيم اخر و اينا كه باباش رو مي خواد بعدم مامانش چون مامانه راضي ميشه بچه بره پيش باباش!
ولي همونطور كه دوستانم گفتن و از بچگي هم به ماها ياد دادن قسمي كه ضرري برا دوستمون داشته باشه رو بايد شكست. يا حتي مي تونين همون كه مائده گفت و خوبم گفت با خود نيكو بازم حرف بزنين كه شما رو از قسمه ازادتون كنه. كه در اون صورت الي ماشاالله راه حل هست