• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : به كجا داريم ميريم؟؟!!
  • نظرات : 9 خصوصي ، 36 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خانم ناظم جونم

    نميدونم چي بگم منم از اين چيا زياد ديدم منظورم رفتاري كه شايد به خاطرش خانواده مقصر شناخته بشه اما خيلي وقتا هم كه فكر كردم ديدم نه مادر بيچاره خيلي هم مقصر نيست

    اين شايد برگرده به اختيار و اداره اي كه خدا در اختيار ما گذاشته تا بر اساس اون اعمالمون رو بسنجه

    حالا مثلا اخراج يه دانش اموز يا مطلع كردن خانواده چه كمكي مي كنه

    دانش اموز انتقالي مي ره يه مدرسه ديگه اونجا هم يه عده ديگه رو .....

    خوبيش اينه كه شايد بچه هاي مدرسه خودش شناخته باشنش و اگه سرشون به سنگ خورده باشه ديگه دوستيشو قبول نكن

    من بارها شاهد بودم مادراني كه جاي مادر خودم هستن زمانيكه جلو مدير يا ناظم مدرسه گردن كج كردن و دوست دارن زمين دهن باز كنه و ....

    گناه اين مادر چيه

    اين مادري كه صبح تا شب جون مي كنه تا فضاي ارومي رو توي خونه واسه همسر و بچه هاش فراهم كنه ديگه چي مي تونه بكنه

    به نظر شما مي تونه هر روز از مدرسه تا خونه بچه خودشو مشايعت كنه

    نمي دونم واقعا مثل قضيه مرغ يا تخم مرغه

    خانواده مقصر يا جامعه

    خب جامعه هم همين خانواده هست ديگه اخه خانواده چه گناهي داره

    خدا رو شكر ناظم يا مشاور نشدم

    التماس دعا

    موفق و برقرار باشيد

    پاسخ

    سلام: ميدوني ندا جون دقيقا به همين خاطر فكر كنم بايد ميرفتن. آخه اونا شناخته شدن منتهي با يه انگ بد. و شايد اين محيط با اين شناخت باعث عدم اصلاح و رشد اونا ميشد. اما محيط جديد به اونا كمك كنه كه فكر كنن و راه درست رو پيدا كنن. محتاج دعام.