• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : افتخار بي شعوري
  • نظرات : 3 خصوصي ، 16 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    به به عجب خانم ناظم بزرگواري
    راستش يه بار من و جناب بهرامي تماس گرفتيم تاکسي بي سيم
    چون ماشين تو کوچه محل کار نمياد
    معمولا مي ريم سر کوچه سوار مي شيم
    رفتيم سر کوچه و ديديم بله تاکسي سمند سر کوچه پارک کرده
    من و مهدي رفتيم سوار تاکسي شديم و سلام کرديم و اينا
    من گفتم که مي خوام به سمت خيابون باجک برم
    مهدي گفت منم وسط راه پياده مي شم
    از عمار ياسر بريد بهتره
    خلاصه طرف يه کم چپ چپ نگاه کرد و گفت ببخشيد ولي من سرويس دارم
    گفتيم بله ما خودمون هستيم، حرکت کنيد
    گفت نه من يه خانمي رو اوردم دندونپزشکي الان منتظر ايشون هستم. شما نبوديد که...
    هيچي ديگه
    و حامد و مهدي سالها بزيستند!!

    پاسخ

    سلام بزرگوار: اي بابا ! شما لطف داريد. عجب! دقيقا مثل اينکه همه يه مدل خاطره اينجوري دارند. خاطره يا شايدم سوتي!. و شکر که سالها بزيستند.