• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : داريم فيتيله ميشيم
  • نظرات : 12 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    شما را دوست ميداريد! از لزرش دستتان هنگام تايپ جواب مي فهميم!

    نگارا! پس چرا هي گفتندي قهرندي و اشتي مكنندي! ...

    نگارا! اگر با ليلي نبودي كاري چرا ناظم بودي ليلي! سنگ انداخت كله را شكست ليلي!!!! لي! ها اها ...همون

    راستي ما 15 تعطيل فرموده (خوبه يه هفته ام خود به خود تعطيل بوديم اول ترمي يه هفته ام غيبت كرديم از تهشم يه هفته زديم كلا خوب بود! ...تااازه من اون هفته كه اومدم رفتم مدرسه سر كلاس تدريس فرمودندي! خانوم اجازه شدندي! بچه ها ساندويچم كردندي! عجيب شيطان بودندي! ) بعد هي ميگفتن خانوم اجازه ديگه فقط شما بياين! خانوم اجازه فلان روز هم بياين! خانوم اجازه... خانوم اجازه...

    خانوم اجازه؟... بازم عيدتون مبارك!

    پاسخ

    همي خيالت برت داشتندي.....نچ... کي گفته که دوستت دارم. اصلا و ابدا... من ميخواستم بزنم سرت رو بشکنم زدم و کاسه ات رو شکستم. همون حقت ساندويچ شدنه...عيد تو هم مبارک.