سلاااااااااااااااااااااااااااااااام خانوم
ببخشيد ازاينكه دير اومدم انشاءالله كه مي بخشيد
وبلاگتون رو گم كرده بودم رفتم تو آرشيوم پيداش كردم
درمورد پستتون بايد بگم براي من زياد پيش اومده ، فكرشو بكن از كسي كه انتظارش رو نداري يه حرفي بشنوي كه اونقدر برات سنگين تموم بشه كه نتوني ببخشيش
اينجور مواقع ادم باخودش فكرميكنه كه ايني كه انقدر برام عزيزه ويهم گفته منم براش عزيزم وقتي اين حرف رو بزنه اولا از ديگرون چه توقعي ميشه كرد دوم اينكه چون واتسم عزيزه اتنظار شنيدن همچين حرفي رو نداشتم ولي اگه غريبه بهم اينو ميگفت برام مهم نبود چون اون يه غريبه است اما ايني كه دوستش دارم وبهم انقدر نزديكه چرا بايد بگه؟!
فكرميكنم اين جمله ها رو به خيلي ها مجبور شدم بگم
اين گلها هم تقديم به شما خانوم ناظم خوب خودم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
بسم الله
سلام عليكم
از روش كارفرهنگي كه كردين خوشم اومد؛ يك كاري كردين كه اون دو دانش آموز متوجه خودشون شدند ...
التماس دعا
يا علي
بنام تک گل بي خار هستي
چندي ست که دوستان اسماني گرد هم امده اند تا بال هم شوند در پرواز؛ از فرش تا عرش.
اري مي خواهيم همه با هم پرواز کنيم که شرط دوستي باشد و صفا؛ در اين ميان عطر ياس هاي سپيد -نقش قلم و کلام دختران ايران زمين- جمع دوستانه مان را بيش از پيش معطر ساخت و بر آن شديم تا نداي همه دختران اين مرز و بوم را آسماني تر کنيم.
دوستان عزيز دختران ايران زمين؛ سايت آسمانيان به مدد حضرت حق مصمم است با ياري شما جمع هاي صميمانه دخترانه را براي اولين بار در يا هو مسنجر افتتاح کند. مفتخر خواهيم بود اگر بال ما شويد در پرواز.
اي ديnedaye_asemani1 به همين جهت از اين پس در اختيار شماست
وعده ما يکشنبه ششم اسفند ساعت ده شب مصادف با ميلاد امام موسي کاظم : افتتاحيه کنفرانس هاي دخترانه سايت اسمانيان " نداي اسماني"
ياعلي گفتيم و عشق آغاز شد
سلامامروز مي خوام از يه تجربه جديد برات بگم. راستش ديروز (شنبه) براي اولين بار رفتم سر كلاس.بچه هاي اول دبيرستان مدرسه شهيد مطهري شيراز اولين تجربه من بودن براي دبيري گري و من معلم عربي اوانا بودم ، باورم نمي شد دبيري گري اين حس قشنگ رو داشته باشه . بخصوص اونجايي كه وقتي وارد كلاس مي شي بچه ها مي گن برپا ....و بعد هم به احترام تو از جاهاشون بلند مي شن . اونوقته كه به خودت افتخار مي كني از اينكه مي توني چيزي رو به ديگران ياد بدي.اين تجربه جديد من بود و فكر كردم بد نيست براي شما كه به قول خودتون حس ناظم گري و اينجور چيزا رو دارين تعريف كنم.يا مهدي ادركنيممنون از اينكه به وبلاگم سر زدين.صبح روز يكشنبه همين هفته ... جواد امضا
/www.rasoolerahmat.persianblog.com
گزارش خبرگزاري قرآني ايران(ايكنا)، «سيد جعفر فاطمي نوش‌آبادي» بلاگر وبلاگ «رسول‌رحمت» از استان اصفهان مقام اول اين جشنواره را به خود اختصاص داد.
بسيار قشنگ بود .
خانم ناظم ايميلتونو چك كنيد .
سلام خاله...
ناراحت شديد؟؟؟به خدا واسم خيلي عزيز هستيد!!!
شرمنده اگه بد حرف زدم..خانوم ناظم جريمه نكنيدا!!!
اينم واسه اينكه از دلتون در بيارم
كليك كنيد
گفتگو با استاد!
اي بابا خاله..
اگه همون لحظه ميبخشيدي كه زحمي به جا نميموند..ه كم طول ميكشه ولي خيلي لذت بخشه...
شايد در حد حرف باشه ولي من لذت و ارامشش رو چشيدم...
يا حق
من چرا اينقدر دير اومدم..نه اصلا چرا همه اينقدر زود اومدن؟؟!!!!
شرمنده به هرحال...
كاش هم من .هم شما هم اون دختر ياد ميگرفتيم كه راحت ببخشيم..وقتي طرف حتي نفهميده .....خيلي وقت ها وقتي يكي بهم ميگه فلان حرفي رو بهم زدي ناراحت شدم ...يه هق هقي مييوفته تو گلوم كه احساس مرگ ميكنم...واسه همين خودم هميشه ميبخشم يا در واقع به دل نمي گيرم...
سعي كنيم ميشه..
