• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : دلم برا خودم ميسوزه ...
  • نظرات : 26 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهسا 

    واقعيتش همون ديشب مطلبتو خوندم ولي وقت نشد بيام نظرم رو بگم

    اما حالا ميگم................

    اين كه اين دختر كارايي ميكني كه نبايد تو مدرسه انجام بده از شيطنت اين جور چيزهاگذشته ايشون فراموش كرده كه يه دانش آموز

    وبايد مقرارات مدرس رو رعايت كنه ديگه فكر كنم كيسش پرشده وهمون كاري كه شما انجام دادي بهترين راه وكار براي اين مشكل بود

    ولي اگر بخوايم در مورد برخورد مادرش بگم برخوردش خيلي خيلي احمقانه بوده واصلا حقي نداشته كه بخواد با شما كه خير وصلاح دخترشو مي خوايد اين طوري رفتار كنه.....تازه اون بايد از شما هم تشكر كنه كه انقدر قشنگ ومنطقي فكر مي كنيد وهميشه همه ي عوامل رو در نظر مي گيريد وبعد تصميم مي گيريد...........

    شما حق داري از دست اون مادر ودخترش ناراحت بشي ولي نبايد دلت براي خودت بسوزه چون تو بهترين كار رو كردي واگر اينجا اشكت رو دراوردن بجاش پيش خدا سر بلندي وعذاب وجدان نداري تازه بايد دلت براي اون مادر و دختر بسوزه كه انقدر محدود فكر مي كنن و شخصيت خودشونو زيز سوال مي برن.........

    دوستت دارم

    پاسخ

    سلام خانوم گل: ميدوني شنيدن اين صحبتها از زبون يه دانش آموز اونم شيطون بلايي مثل تو گل من ، چقدر آرام بخش و تسکين دهندست؟ ممنونم. حرفات خيلي ارومم کرد.