• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : به كجا چنين شتابان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اخوي
  • نظرات : 6 خصوصي ، 45 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تابستونها وقتي توي گرماي بعد از ظهر داخل تاكسي ميشينم و توي سكون لعنتي ترافيك ميبينم كه چطور دختر جوان كناردستم ، نگه داشتن چادر و حريمش براش مهمتر از اون گرماي طاقت فرساست...
    وقتي از پشت شيشه به بيرون نگاه ميكنم و اون ريختهاي كذايي...
    وقتي به خودم و تيشرت نازكي كه تنها پوشش تابستونيمه و باز اون كلافه شدن از گرما و ...
    به خدا ميگم ... با وجود اين گرما ، نيش خندهاي اون بيرونيا ، اين مدهاي كذايي كه هر كدومشون يه جور كلاس و ابهت تو دل صاحباشون انداخته و ...
    خدايا چطور پاداش ميدي اين صبر و طاقت رو؟!

    اين ايمان رو...

    پاسخ

    ممنون از قبول زحمت دوباره....