• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : تجديد فراش و داداش مامان چهارمي
  • نظرات : 21 خصوصي ، 56 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام و عرض ادب و ارادت

    بي تعارف نوشته تون اين قد طولاني بود كه داشتم صفحه رو مي بستم،به خصوص اون جور مقدمه اي كه داش به طرز كليشه آوري طردم مي كرد،اما وقتي چش م به شاهد مثال افتاد و يكي دو جمله شو خوندم به شدت تحريك شدم و ادامه دادم...

    .

    .

    كامنتايي كه واسه تون گذاشته بودنم مفصل خوندم،اين قد مطلب روشنه كه نمي دونم حرفي باقي مونده كه بخوام بگم يا نه.

    از كلام خدا بالاتر نداريم،خدا خودش تو وحي ش چنين اشاره اي داره كه ‍«يؤمنون ببعض و يکفرون ببعض»...

    وقتي از کلام خدا اين جور سوءاستفاده هايي مي شه که خدا خودش به اون جماعت تيکه مي آد،بقيه شو ديگه تو خود حديث مفصل بخوان ازين مجمل...

    موفق و به روز باشيد الهي

    يا علي مددي

    پاسخ

    سلام و به همچنين. ميدونم آخرش عذر خواهي کردم ولي تازه خيلي ازش زدم. ممنون از حضورتون.علي نگهدارتون.