• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : غدير
  • نظرات : 6 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من از شما بينهايت ممنونم . خيلي ممنونم

    رضا ``پسر عموي خوب من بود . كه خدا نتونست ببينه اون بينمون بمونه .

    وقتي كه رفت من ايران نبودم . 3 روز بعدش بهم گفتن . و الان كه 523 روز گذشته هنوز دارم ميسوزم و داغ داغدارم توي دلم .

    حس ميكنم . جديدا با اين هديه ها يه كم آروم شدم . اميدوارم بتونم . براش كاري كرده باشم كه دعاي خيري هم برام بكنه .

    به نظاره آسمان رفته بودم ؛

    گرم تماشا و غرق در اين درياي سبز معلقي که بر آن ،

    مرغان الماس پر

    ستارگان زيبا و خاموش ،

    تک تک از غيب سر مي زنند و دسته دسته

    به بازي افسون کاري شنا مي کنند .

    آن شب نيز ماه با تلالؤ پر شکوهش

    که تنها لبخند نوازشي است

    که طبيعت بر چهره ي نفرين شدگان کوير مي نوازد ،

    از راه رسيد و گل هاي الماس شکفتند

    و قنديل زيباي پروين - که هر شب ،

    دست ناپيداي الهه اي آن را از گوشه ي آسمان ،

    آرام آرام به گوشه اي ديگر مي برد - سر زد .

    و آن جاده ي روشن و خيال انگيزي که

    گويي يک راست به ابديت مي پيوندد !



    دکتر علي شريعتي