• وبلاگ : نوشته هاي يك ناظم
  • يادداشت : روز عتيقه!!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خانوم ناظم جون

    اون دفعه اگه گفتم دوست 40 ساله يعني ما 40 ساله با هم دوستيم نه اينكه شما 40 سالتونه....

    در واقع اغراق بود اما مي خواستم صميميتم رو با شما برسونم

    خلاصه غرض از مزاحمت اين متن بود من وقتي خوندم خيلي دلم گرفت اميدوارم همه كمك اين بچه ها كنن اونم اين موقع سال

    شما هم كه اينقد معروف و مهربونين به بقيه بگين

    قربان شما

    خدا نگهدار

    Entry for February 16, 2008 magnify
    من در همسايگي تان هستم ....
    من تنهاي تنهام در اين دنياي پر از ادمهاي رنگارنگ تنهاي تنهام
    کسي صداي مرا مي شنود؟ کسي مرا مي بيند ؟
    من از زندگي کردن سياهي ترين بخشش نصيبم شده چرا ؟ نمي دانم ...
    ايا بايد دستهاي خسته و بي جانم را به طرف ادمهاي خيالي ذهنم بکشم تا سير شوم، تا زنده بمانم،
    تا نفس بکشم .....
    ديگر توان فرياد و التماس کردن به دستهاي بي مهر را ندارم
    ديگر توان راه رفتن ندارم تا براي دويدن ، پاهاي بي کفشم را بر رو آسفالت بکشم و بگريزم
    از درد بي درماني خودم ...
    من در همسايگي تان هستم باور کنيداگر نگاهتان را عميق تر و دستهايتان را باز تر کنيد
    پاسخ

    سلام خانمي: چه فرقي داره؟ مهم نيست . اين مهمه که دوستيمون از نظر تو 40 سالست و اين برام ارزشمنذه. ....چششششم گلم.