سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  [ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]
دیدمت سردار... جمعه 87 خرداد 3 ساعت 4:25 عصر
                                              باسم الرب الشهدا
**از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».** ((از وصیت نامه شهید))

دیدمت سردار...
 آن زمان که در دامان پر مهر مادری ، که نه مادری، شیر زنی غیور رشد یافته و تار و پود وجودت را با نام مولایت آذین بستی، دیدمت و به حالت غبطه خوردم.
دیدمت ، آن زمان که در نوجوانی با دوستانت، در پایگاه قرب به الله ،  میثاق عشق و وفا به آقایت رو امضاء کرده و بر سر آن پیمان تا شکنجه شدن نیز رفتی،  دیدمت و باورت نمودم.
آن زمان که در زیر شدیدترین شکنجه ها ، یاد مولایت و ذکر اربابت ، قلب و جسمت را تسکین مینمود و حسرت کلمه ای و آهی رو بر دل دژخیمان خود گذاشتی، دیدمت و درس شهامت و ایثار رو آموختم.
آن زمان که تنها ، فقط و فقط  بیش از چند ماه به پیروزی انقلاب و بازگشت مولایت باقی نمونده بود و تو مظلومانه شاهد پر کشیدن و عروج نیمه ی دیگرت بودی، دیدمت و درس مقاومت را در محضرت آموختم.
آن زمان که مردانه، سپاه خرمشهر را پایه گذاری نموده و شیرمردان روز و زاهدان شب را به کار گرفته و گلچین نمودی، تا در ماههای آتی شاهد عروج تک تکشان باشی، دیدمت و مصداق  *بنیان مرصوص * را درک نمودم.
تو را دیدم ، در آن مقاومت چند روزه که لحظه به لحظه ، در شاهراه کربلا قدم گذارده و در تمامی آن روزهایی که مردانه مقاومت کرده و با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و کوچه به کوچه با مزدوران بعثی جنگیدید و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی کردید و هر لحظه با شکسته شدن نهال زندگی دوستانت کربلا را نظاره کردی، دیدمت و حسرت خوردم.
و آن زمان که  در قبال پیام سقوط خرمشهر ، مردانه از ایمان هایی که مواظب باشیم سقوط نکند، داد سخن دادی، دیدم و تقدیست نمودم.
و دیدمت،  آن زمانی که مظلومانه به کوی یار پر کشیده و به آرزوی دیرینه ات: 
«آرزو می‌کنم در راه آزاد کردن خونین‌شهر و پاک کردن این لکه از دامان جوانان شهید شوم.»
عاقبت دست یافتی.
و چه افسوس تا نبودی ببینی ، شهر آزاد گشته و خون یارانت پر ثمر گشته...
 بعد از هجر تو  یاران می آیند اندر پی تو
یاران.........
دیدمت سردا... دیدمت بر سر دار.... دیدمتان بر سر دار

*بنا به امر اخوی بزرگوارمون   قرار بود، نامه ای  به شهید نگاشته بشه.
تقدیم به محضر روح بلند مقاومت * شهید سید محمد جهان آرا*.

                                                       اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ