سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
من شاکیم!!! پنج شنبه 86 مهر 19 ساعت 2:39 صبح
                                                                  باسمه
رسول اکرم (ص) فرموده است: رحمت الهی بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را در انجام نیکی و خیر یاری نمایند.

درست نمیدونم این نوشته رو از کجا شروع کنم؟؟؟!!!... از شروع سال تحصیلی جدید تا حالا خیلی گرفتار بودیم و خوب البته در سکوت منتظر شروع مشکلات انضباطی بودیم. نمیدونم در مشاهده بعضی مسائل، چی باید بگم و چطور بگم که شما به جای اینکه خندتون بگیره، میزان تاسف من رو متوجه بشین. همون هفته اول بود که همکارم، زنگ تفریح یکی از بچه های اول رو میبینه که داشته یه گوشه، با موبایل صحبت میکرده. از اونجایی که امسال اولا و دومها، با من هستن، اونو آورد پیش من و... خوب بردمش دفتر. سئوال کردم با کی صحبت میکردی؟ خیلی خونسرد گفت: با دوست پسرم!!! بعد راحت اسم و فامیلشم گفت. اگه بگم برق سه فاز از سرم پرید دروغ نگفتم. چند لحظه هر چی دهانم رو باز کردم نتونستم چیزی بگم. آخرش فکری به سرم زد و شماره رو گرفتم تا با اون آقا پسر حرف بزنم. اما اوشون تکذیب کرد و حتی ماهیت خودش رو هم قبول نکرد.
خندیدم و گفتم: دختر صداقتت من رو کشته.....
بالاخره به این نتیجه رسیدم که مادرش رو خبر کنم. خلاصه کنم، مادر اومد و دیدم تنها نیست و با پدرش هستند. احساس کردم که کارم سخت شده و در حضور پدرش خوب به دلیل غیرت پدرها مجبورم که کمتر برخورد داشته باشم. اما واقعیتش از این کار مادر خوشم اومد. احساس کردم که با پدرش صادقه.
هیچی، جریان رو گفتم و وقتی به این قسمت رسیدم که گفت، با دوست پسرم حرف میزدم، با احتیاط گفتم (از ترس باباش). یهو دیدم که باباش از جا بلند شد و .....
منم از جام پریدم که اگه خواست بزندش من جلوش رو بگیرم. که یهو عجیبترین صحنه طول مدت کارم رو دیدم.......
باباش رفت جلو و بغلش کرد و بوسش کرد و گفت: دخترم من از این راست گوئی تو خیلی خوشم میاد. الحق که بچه خودمی!!! بعد هم رو به من که با چشمای از حدقه در اومده داشتم نگاشون میکردم ، گفت: خانم شما ایشون رو باید به خاطر راست گوییش تشویقش کنین......
مگه من منتظر شنیدن این مطلب بودم که حالا تشویقشم بکنم؟؟؟!!!....بماند......... انقدر متاثر و متاسفم که، زیاد خوشم نمیاد بقیش رو بگم. برخورد ما با اونا و بقیه ماجرا بمونه.......
آقا من شاکیم!!!
از همراه اول شاکیم...... نه از ایرانسل و همراه دوم شاکیم.....
نه اصلا از پدر مادرا شاکیم، (این رو قبلا هم گفتم). از قوانین مدرسه شاکیم.از صدا و سیما شاکیم. از همه چی شاکیم. از همه چی و از همه کس. از خودمم شاکیم.

انگار همه دست به دست هم دادن که نسلی رو به فنا بکشن. من با تکنولوژی و علم روز مخالف نیستم. به هیچوجه... نمیخوامم اینجا از حسرت تعدادی بچه دیگه صحبت کنم که اون خودش یه پست کامله. نمیخوام از عکسهای بولوتوس شده تو موبایلا بگم که خودش.....( یحتمل هک میشم).
اما چرا مخابرات داره این کار رو میکنه. ایرانسل جشنواره میذاره ، نصف قیمت. همراه اول به نصف میرسونه قیمت رو. اعتباریا رو برا رو کم کنی وارد بازار میکنن. صداو سیما میاد نمایش میده موبایل رو تو دست بچه هشت و نه ساله،  اما کلمه ای از فرهنگ استفادش حرف نمیزنن.
 پدر و مادرا، خود شیفته و برا نشون دادن روشنفکر بودنشون میان قبل از اینکه راه درست استفاده از یه وسیله ای رو به بچه شون یاد بدن، اونو در اختیار بچه 14 سالشون میذارن. تازه از من انتظار تشویقم دارن( تو رو خدا خندتون نگرفت؟)
از آموزش و پرورش شاکیم که، دو سال اومد سکوت کرد و فقط گفت تذکر بدین و حالا تازه امسال که احساس خطر کردن، دو روز پیش یکی از معاونین مدیر کل صحبت کرد و تازه اونم شفاهی و یه سری مجازاتهای سخت گذاشتند. و آخرشم از خودم شاکیم.
از خودم شاکیم که چرا نمیتونم مثل خیلیا خونسرد باشم و فقط روزمره گی کار کنم. چرا وقتی یه بابای منورالفکر میبینم!!!!! شاخ در میارم. چرا نمیتونم روشن باشم؟؟؟ چرا من انقدر املم؟؟؟؟ راستی چرا؟؟؟
ببینم میتونین با این لغات، یه جمله روشنفکرانه بسازین؟؟ تو سرم میچرخن اینا!!
موبایل-منورالفکر-اس ام اس خفن-بولوتوس-هک- فناتیک-آدم امل-خانم ناظم!!

پ.ن
ببخشین به دلیل سبک نمودن قالب مجبور به حذف لوگوها شدم. بعضی لوگوهارو اصلا اصلا، دلم نمیخواست حذف کنم اما، خوب دیگه .(عفوا).
بعضی لینکها رو با شرمندگی بسیار حذف کردم. وقتی کسی برا وبلاگی درخواست لینک میده ، حق نداره از اون وبلاگ فقط در حد یه بیلبورد و پانل تبلیغاتی استفاده کنه. با شرمندگی بسیار لینکهایی رو که حس کنم فقط در حد این استفاده رو از لینک وبشون دارند، از این به بعد حذف نموده، از لینک این قبیل وبلاگها معذورم. شرمنده.
بعد التحریر:
بعد از کامنت یکی از اخویان گرام، لازم دونستم که تذکر بدم که چنانچه اینجانب اگر به کسی درخواست لینک بدم ، خوب وظیفه میدونم که سر بزنم و اما چنانچه لینکهای حذفی ( که البته شرمنده ام) دوست دارند لینک اینجانب را حذف نمایند تا به قول فرمایش ایشون، بی انصافی نبوده و لینک من نیز از وبلاگهایشان حذف گردد.                                                                       یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ