سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  آنکه راه جوید، دانا شود . [امام علی علیه السلام]
روزمون یکشنبه 88 اردیبهشت 13 ساعت 12:12 صبح

 ناظم نازم، روزت! مبارک.

اگر یک مدرسه‌ مقام برتر را بیاورد، این وسط از چه کسی تقدیر می‌شود؟ خب معلوم است! خانم مدیر.
اگر یک کلاس مقام برتر را کسب کند، از چه کسی سپاسگزاری می‌شود؟ خب معلوم است! خانم معلم.
اگر یک مدرسه‌ تر و تمیز و مرتب باشد، چه کسی به چشم می‌آید؟ خب معلوم است! خانم سرایدار.
اگر تیم ورزشی یک مدرسه قهرمان شود، لوح تقدیر و سپاس به چه کسی تعلق می‌گیرد؟ خب معلوم است! خانم تربیت بدنی.

خانم‌ناظم‌ها مظلوم‌ترین چهره‌های مدرسه هستند. نه مدیر هستند که تمام محسنات و خوبی مدرسه، یک‌جا به پایشان ریخته شود و اصلا مدرسه با نام آنها شناخته شود و نه معلم هستند که در روز معلم کادو باران شوند و اگر شاگردی دکتر هم شد تحویلشان بگیرد که این یک روزی معلم من بوده است. حتی در جایگاه سرایدار مدرسه هم نیستند.

خانم‌ناظم‌ها مظلومند چون ناظمند. پدر و مادر یک خانواده را در نظر بگیرید. پدر مهربان است اما بعضی وقت‌ها تنبیه را برای فرزندان در نظر می‌گیرد. دلش نمی‌آید، اما تربیت فرزند و جایگاه خانواده را در خطر می‌بیند و مجبور است این کار را بکند. حال آنکه مادر نیز دقیقا همان دغدغه را دارد اما بنا به سیاست‌های نانوشته، به سراغ فرزندان می‌رود و از آنها دلجویی می‌کند. و خانم ناظم، بابایی خانواده است. کسی که با تمام مهربانی‌اش نمی‌تواند از وظیفه‌ی اصلی‌اش که همان برقراری نظم و انضباط است دست بردارد.  همین می‌شود که گاه زحمت‌کش‌ترین عضو مدرسه حتی در بین دانش‌آموزان هم جایگاهی که باید داشته باشد را ندارد.

در مظلومیت خانم‌ناظم‌ها همین بس که حتی شاگرد اول مدرسه در عمر تحصیلی‌اش چند باری ادای خانم ناظم‌ها را برای بقیه بچه‌ها در می‌آورد و همه قاه قاه می‌خندند.

خانم ناظم‌ها مظلومند چون ... . 

چقدر روپوش سفید دکتری برازنده‌ی تنش بود. مرضیه را می‌گویم. همکلاسی دبیرستانم که جزء دانش‌آموزهای فقیر اما با استعداد کلاس بود. اواخر سال به شدت افت تحصیلی کرده بود. حتی غیبتش هم زیاد شده بود. دیگر هیچی یادم نمی‌آید، نمی‌آید، نمی‌آید تا امروز که در بیمارستان دیدمش. چشم‌هایش پر از اشک شده بود. می‌گفت زهرا! سال آخر دبیرستان، خانم ناظم مادرم را به مدرسه دعوت کرد و از افت تحصیلی من شکایت کرد و به شدت اعتراض کرد. زهرا! باورت نمی‌شود. مادرم با وقاحت تمام چنان سیلی محکمی به صورت خانم ناظم زد که من از حال رفتم. راست می‌گویند که اعتیاد همه‌ی داشته‌های انسان را می‌برد.
فردای آن روز خانم‌ناظم صدایم زد. هر کس دیگه‌ای هم بود با آن حرکت زشتم پرونده‌ام را زیر بغلم می‌گذاشت. خانم ناظم حق داشت خب. رفتم دفترش و سرم را پائین انداختم و منتظر شدم تا پرونده‌ام را به دستم بدهد. خانم ناظم گفت مرضیه هر چند مادرت برخورد خوبی با من نداشت اما دیروز به هر ترتیبی بود توانستم یک پوئن مثبت از او بگیرم. اجازه داد هر روز تو 2 ساعت دیرتر به خانه بروی. بیا این کتاب‌های آموزشی را برایت خریده‌ام. هر روز هم با یکی از معلم‌ها صحبت کرده ام که برایت کلاس خصوصی بگذارند تا خودت را به بقیه‌ی بچه‌های کلاس برسانی. امروز هم بعد از تمام شدن وقت کلاس بیا اتاقم.با خانم حسینی هم صحبت کرده‌ام که ریاضی برایت بگوید. فقط یادت باشد که هیچ‌کس از این موضوع چیزی نفهمد.

خانم ناظم‌ها مظلومند چون هم مادرند هم پدر.

***********
نمیدونم چی بگم؟ شاید باورتون نشه که با خوندن این متن گریه ام گرفت. درسته. درست متوجه شدین. این ایمیلی بود که از طرف یه عزیز مهربون برام فرستاده شده بود و خواسته بود که بذارم تو وبلاگ. چشم مهربونم. بازهم ازت ممنونم که یه جورایی حرف دل مارو زدی. اصلا برا ما ناظمها ، اول شدن و منتخب شدن و از این حرفا مهم نیست. فقط کاش بچه ها بدونن که دوسشون داریم که مواظبشونیم.

از تموم دوستانم که تبریک گفتن این هفته رو ممنونم.
از این دوست نازم که این رو فرستادن ممنونم.
یه دوست دیگه هم کار جالبی انجام دادن که انشاءالله اون رو هم تو وبلاگ میذارم تو پست بعدی.
نمیدونم خانم ناظمی که صبح روز معلم شاد و قبراق و سرحال میاد تا خودش رو برا دوستا و همکاراش لوس کنه و این روز رو بهشون تبریک بگه، اما غش میکنه و با یه فشار فوق مدرن پایین از حال میره و مایه ی دردسر خودش و همکاراش و جیبش میشه ! چی باید کرد؟؟

دوستتون دارم. دعام کنین. خیلی زیاد. خووووووووب؟

                                                                یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ