سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  تندخویى گونه‏اى دیوانگى است ، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بود . [نهج البلاغه]
قمر بنی هاشم یکشنبه 85 بهمن 1 ساعت 1:55 صبح

هان ایمانیان ؛ پیام آورده ایم؛ گوش هوش فرا دارید؛

از مدینه قصه ها ؛ از بقیع غصه ها ؛ از احد اشک ها ؛ از کعبه ندای ابراهیم خلیل الله ؛از حجر و حجر تکبیر ایمانیان ؛ از عرفات و مشعر و منی و مروه و صفا و زمزم ؛سرود توحیدیان و از سر زمین غدیر خم ؛طنین خطابه ی  من کنت مولاه فعلی مولا   را.

پس پاسخمان چه بود؟

 از مکه بوی جدایی ؛ از صفا و مروه هروله فرار ؛ از عرفات و مشعر و منی سرود بت پرستی ؛ از سرزمین غدیر خم پیام فراموشی ؛ از مدینه بوی نیرنگ سقیفه ؛ از فرات ندای وا عطشا ؛ و از کرب و بلا ................بوی خون

 

 

مادر او ام البنین بود.ام البنین ارادت خاص نسبت به امام حسین (ع) داشت. عشق و علاقه او به حسین به حدی بود که بعد از واقعه عاشورا وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند میگوید: (اخبرنی عن ابی عبدالله ع) از حال حسین بگو.

از رشادتهای خاص او داستانها نقل شده از رشادت او در جنگ جمل و صفین .

در شب عاشورا خطاب به امام خویش فرمود آیا از تو جدا شویم تا پس از تو زنده بمانیم؟ نه هرگز خدا چنین روزی را برای ما نیاورد.

در مقام او همین بس که دو امام معصوم بر بازوی او بوسه زدند : یکی امیر مومنان ؛ به هنگام تولد بر بازوان کوچک او بوسه زد و اشک ریخت و دومین مورد روز عاشورا حسین بر دستان او بوسه زد .

در علو شان ؛ جلالت و رتبت او نوشته اند که: امام سجاد (ع) فرمود: خدا رحمت کند اورا که با پیروزی در امتحان جانش را فدای برادر کرد تا آنجا که دست هایش از تن جدا شد .

تاریخ نگاران نوشته اند که: او انسانی خوش قامت و رعنا بود هنگامی که بر اسب می نشست پایش به زمین میرسید او را ماه بنی هاشم میگفتند.

در عصر تاسوعا هنگامی که سپاه باطل حمله کرد امام به او فرمودند : (جان من فدایت سوار شو )و او پرچمدار سپاه توحید بود.

وقتی یاران حسین شهید شدند طاقت او طاق شد و اذن میدان خواست امام به شدت گریست و گفت : تو پرچمدار منی.

وقتی فریاد العطش کودکان به گوش اورسید با اذن امام به سمت شریعه فرات رفت اورفت تا الی الابد فرات و آب را شرمنده خود نماید.

او چون شیری خشمگین بر چهار هزار نفر از محافظان شریعه حمله برد و آنان را متفرق ساخت و وارد شریعه شد و کفی از آب بر گرفت:

(فذکر عطش الحسین و اهل بیته )

آب را روی آب ریخت و مشکی پر از آب نمود و هنگام بازگشت به سوی خیام دشمنان کینه توز از کمین گاه بر او حمله کردند  با ضربتی ابتدا دست راست و سپس دست چپ را از بازو جدا نمودند .

او مشک را بر دندان گرفت و کوشید تا آب را به لب تشنگان برساند ؛ اما ناگهان تیری به مشک اصابت کرد و آب فرو ریخت .در چنین وضعی ناگهان عمود آهنین بر فرق مبارکش فرود آمد و تیری بر سینه اش اصابت کرد و تیری دیگر به چشم مبارکش خورد.

در این هنگام : (یا اخا ادرک اخا) و ناله زهرا :(آه پسرم )

و ناله امام :اینک پشتم شکست ؛توان و عزمم کاهش یافت و دشمنم شادمان گشت.

امام از کنار بدن خونین او به سوی خیمه ها باز گشت در حالی که شکسته دل ؛ محزون و گریان بود .

او الشهید ؛ باب الحوائج ؛عبد صالح ؛ساقی لب تشنگان ؛قمر بنی هاشم ؛ عباس ابن علی (ع) بود.

 

یا رب نظر تو بر نگردد

 

 


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ