السلام علیکم و رحمه الله
چی بگم اولش؟؟؟
اخیرا یه بازی در بین وبلاگ نویسان شروع شده (بازی الفبای وبلاگ نویسی، و بیان پنج تجربه در این مقوله) که اگه سررشته اش رو بگیری میرسی به: اینجا که البته ایشون، همون استاد فن خودمون، اوشون میباشند. البته من به دعوت دوستان بزرگوارم: چهارم شخص مجهول و پشت خطی وارد این بازی شدم و از اونجایی که به نظرم اومد این بازی از نوع بازیای سودمند میباشه قبلت کردم و خوب... نوشتم دیگه. حالا چی از آب در بیاد نمیدونم.
: اول فکر کن چی میخوای بنویسی، بعد وبلاگ باز کن:
بذارین یه وبلاگ رو از زمانی که باالقوه هست بررسی کنیم، اگه اول وبلاگ باز کنی و بعد تازه فکر کنی چی میخوای توش بنویسی، نمیتونی اونقدر موفق باشی که، اول فکر کنی چی میخوای بنویسی و بعد وبلاگ باز کنی.
: راحت بنویس و روون :
چرا فکر میکنیم که اگه یه مطلب علمی یا مذهبی میخواهیم بنویسیم باید حتما سنگین باشه. از ثقل کلام بپرهیز و مطلبت رو به صورتی بنویس که سنگینی مطلب، خواننده رو وسط کار فراری نده. هنر یه نویسنده به اونه که حتی یه مطلب علمی رو به زبونی بنویسه که یه فرد غیر علمی هم وقتی میخونه ازش سر در بیاره.
:قابل توجه وبلاگای مذهبی نویس:
نیازی نیست مطلب دینی مذهبی شما پر از آیه و حدیث عربی باشه، در بیان یه مطلب دینی، استناد به آیه و حدیث بسیار خوبه، اما نیازی نیست که حتما صفحه پر بشه از آیات و روایات. یه مطلبی که خیلی برام تو وبلاگا چشمگیره، مطالب اخوان الطلبه ( کلمش صحیحه؟ ) میباشه، از اون جمله ایشون، که در عین شیوا نویسی و مذهبی نویسی و جلب مخاطب و همچنین استناد به آیات الهی، کمتر تو صفحه وبلاگ، آیات و روایات مرقوم شده میبینین. و صد البته که مخاطب خودشون، با تاثیرگذاری بالا رو دارن.
:احترام به حضور مخاطب (با تموم اینکه سعی خودم رو در این باب انجام میدم، باز شرمنده یه تعدادی هستم):
حضور خوانندگان رو محترم بداریم، حالا یا با پاسخ حضوری و یا با پاسخ در جواب نظر مراجعه کننده و یا همون مهمان محترم در قسمت نظرات وبلاگ.(به قول یکی از تجربه نویسان، خاله بازی)
:.................
خوب...تموم مطلب یه طرف، اینم همون طرف. آخه میدونین نمیدونم چطوری اینو بنویسم که اقلا خودم به مطلب خودم نخندم. یعنی خجالتم میاد این قسمت رو بنویسم. آخه هرکار میکنم، آقا نمیشه که نمیشه و اگه اینجا بنویسم، فقط و فقط شعاره و بس. خوب نمینویسم ولی فکر کنم خودتون حدس زدین که منظورم چیه.
بابا من رو عبرت خلق قرار بدین و اینطوری ننویسین. یعنی چی که کیلومتری مینویسین و خجالتتون هم نمیاد. ببینین ، حتی این رو نتونستم کوتاه بنویسم. حظ کنین مطلب عینهو باقلوا، فقط یه کیلومتر طول مطلبه. خلاصه کلام اینکه: نکنین همچین که خوبیت نداره پدر جان.
به امید وبلاگستانی آباد و آزاد و مستقل (...چی شد؟؟).
پ.ن)
خاطرتون جمع، برا آسایش خلق الله ، من از کسی دعوت به عمل نمیارم. هر کی دوست داره، خودش تجربیاتش رو بنویسه.
یا رب نظر تو بر نگردد.
گفتن بنویس، ما هم نوشتیم
پنج شنبه 86 شهریور 15 ساعت 3:15 عصر
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هستم ... اگر چه نیستم
امتحاناتم خلاص ..
مدارس بالا و مدارس پایین
ما هستیم و مدرسه هم هست هنوز
این سال هم گذشت ..
البته اگه بخوان ...
تاخیرانه ...
ای شیرین ترین رویای من به جهان
عزادارتم یا حسین (ع)
با کوه غمت ...
یه مهرانه ی بیات
بووووی مهر ...
یه جورایی ورپریده !!
انتقام !!
خانوم ناظم بدشانس !
[همه عناوین(158)][عناوین آرشیوشده]
امتحاناتم خلاص ..
مدارس بالا و مدارس پایین
ما هستیم و مدرسه هم هست هنوز
این سال هم گذشت ..
البته اگه بخوان ...
تاخیرانه ...
ای شیرین ترین رویای من به جهان
عزادارتم یا حسین (ع)
با کوه غمت ...
یه مهرانه ی بیات
بووووی مهر ...
یه جورایی ورپریده !!
انتقام !!
خانوم ناظم بدشانس !
[همه عناوین(158)][عناوین آرشیوشده]