باسمه
ویژه: از تبریک میلاد امام رضا (ع) که نمیشه گذشت ؟ میشه ؟ میلاد نور علی النور مبارک. امشب من رو هم دعا کنین . میشه؟
فکر کنم همون با سلام شروعش کنم از همه بهتر باشه. سلام و بی مقدمه، اولتر از همه بگم، قالبم مبارک. خب یه کم قالبمو تحویل بگیرین دیگه. ممنون از سازنده و تهیه کننده و مجری و... خودم
عجیب این روزا سرم شلوغه ( بازم نق نق شروع شد). باور کنین راست میگم. تو هفته قبل چند مورد پیش اومد که دلم خیلی سوخت. خب البته غیر از دل سوختن، فکر و ذکرمم به خودش مشغول کرده. تو هفته قبل واقعا به اهمیت نقش و حضور مادر تو یه خونه پی بردم (البته میدونستم). بعدشم ... باز از وسط دارم حرف میزنم. بریم از نقطه سر خط.
اولش بگم که 13 آبان رو گذروندیم و به حول و قوه ی الهی یه جشن سراسر شاد و خرج هزینه ای و کادویی برا بچه ها و گزارشی به اداره ای و .... اصلنشم نه حرف از حسین فهمیده زدیم و نه از اشغال لانه و نه روز دانش آموز و شهدای دانش آموز و .... که مبادا خاطر کسی مکدرجات شود. آسوده بخوابید ، ما بیداریم !!
بریم سر اصل مطلب و فرعی جات !!!! را بی خیال شویم اوکی؟
معمولا تو یه مدرسه ، اونم مدرسه ای با حدود 1000 دانش آموز، اتفاقات اونم از نوع اتفاقات خاص، برای تعدادی خاص رخ میده. یه دانش آموزی که قبلا هم در موردش اینجا نوشتم (نگردین دنبالش. به صرف نیست که گِرا بدم . اونوقت بعضی از عناصر شاکی خواهند گشت) الان حدود ده روزی هست که تموم وقت مارو به صورت خاص به خودش اختصاص داده. نمیخوام اینجا براتون قصّه بگم. شایدم غصّه !! . البته این بچه از هفته اول مهر مورد توجه جات! بود اما این ده روزه بسیار خاص. قصه نمیخوام تعریف کنم. نمی خوام بگم که یه ذره بوده و مامانش فوت شده که دلتون بسوزه. نمیخوام بگم که باباش بیچاره تو چه حال و روزیه. نمیخوام بگم که بابای بیچاره اش از دست این الان شاکیه و همه اش به ما شکایت میبره(خب گفتم دیگه). این دختر تموم روزهای تعطیل خودش رو با خانواده ای میگذرونه که اعضای خانواده معتادند و خب حال و روز درست و درمون ندارند. پدر این بچه نمیتونه اون رو جمع بکنه و همه اش به ما شکایت میاره. چه میتونیم بکنیم، غیر از نصیحت و گاهی هم دعوا و مشاوره و .... چی بگیم که نرود میخ آهنین در ...تموم اینا به کنار. خب داریم وظیفه مون رو ( البته نه وظیفه تعریف شده ی چارتی، بلکه وظیفه ی انسانیمون) رو انجام میدیم و منتی هم نیست. اما در تموم لحظاتی که با این بچه برخورد دارم، همه اش فکر میکنم که اگه مامان داشت، خود مامان اصلی ، بازم این جریان و این زندگی این شکلی بود؟ یعنی اگه یه مامانی رفت، باباها نمیتونن بچه ها رو درست تربیت و سرپرستی کنن؟ بگذریم، که فعلا درگیریم ....
هر کی خسته شد بای و هر کی حوصله داشت ادامه بده ...
الان تو این قسمت که میخوام بنویسم اولش باید یه جیییییییغ بلند بکشم شاید اندکی حرصم تخفیف پیدا کنه.... بابا مسئولین فرهنگی و متولیان امر فرهنگی ما خوابن؟؟؟ بخدا نسل جوون داره از دست میره . کسی نیست به داد برسه. میدونین یکی از بچه ها دیروز با چه سویی شِرتی اومده بود مدرسه؟؟!! بخدا نظر و منظورم رو مدرسه اومدنش نیست. خدااااااااااا .......کی میخواد به داد جوونا برسه؟ کی قراره به دادشون برسه؟ اصلا طرح امنیت اجتماعی تموم شد؟ اصلا امنیت اجتماعی یعنی چی؟؟
ببخشین . حالا که دادامو زدم بذارین درست تعریف کنم. میدونین پارچه این سویی شرت با چه طرحی آذین شده بود؟..... بله. . . طرح خرگوش. همون خرگوش نیمرخ معروف !! افتاد؟
حالا اون آقای خرگوشا به کنار. میدونین تو پیش سینه ی این لباس چی نوشته شده بود؟ اگه این نوشته نبود خب میگفتیم ایشون همون خرگوش هویج خور زبل هستن. منو ببخشین. حس میکنم باید رک حرف بزنم. در جلوی این سویی شرت و در قسمت پیش سینه درشت و با خطهای برق برقی مشخص نوشته شده بود : (Play boy)
چی بگم؟ میان تابستون کلاس میذارن و این چیزارو بما میگن و .... فقط ما باید حرص بخوریم؟ چرا هیچ کسی نمیاد ببینه تو این بووتیک ها چه خبره؟ چی فروش میره؟ چرا هیچ نظارتی اونطور صورت نمیگیره؟
با شما هم هستم بابا و مامانا. شماها که تحصیل کرده هستین چرا میائید لباسی مزین به آرم مستهجن ترین کلوپ سکس اروپایی میگیرید که حتی تو خود اروپا هم به اینا و حضورشون اعتراضه !!؟؟. میائید و همچین لباسی میگیرید و تن بچه ی معصوم 15 و 16 ساله ی خودتون میکنین و میفرستین تو کوچه و خیابون که چی بشه؟ که امروزی هستیم؟ . والحمدلله والمنه ، به حول و قوه ی ماهواره و حضور بی امانش در خانواده ها، فکر کنم همه میدونن اینا کی هستن و چی هستن. شاید این یعنی تمدن و مدرنیته! من نمیدونم. شاید من و امثال من عقب مونده و فناتیک هستیم. بازم نمیدونم.
خستم شد بسکه امروز نق زدم. بسه... تازشم یحتمل فیلتر شم .تا دیگه کلمات مستهجن !! ننویسم .
یه چی دیگه هم در مورد یه دانش آموز بی مادر بود که دیگه لجم گرفته و بعدا میگم. الان بی خیال.
اینم بگم و بعد برم.
عزیز دل من، منکه تقویم تاریخ نیستم که بخوام اینجا به مناسبت اعیاد و روزهای خاص و نمیدونم اینطور چیزا، حتما پست بنویسم. هروقت موردش پیش اومد و نوشتم، چشم . تبریکاتشون رو هم میگم. اسپیکرت رو هم روشن کن و یار دبستانی رو که برا تو گذاشتم گوش کن. اوکی؟
چه خانم ناظم بد اخلاقی، خجالتشم نمیشه انقدر بلند نوشته باز ...بی مقدمه خداحافظ.
یا رب نظر تو برنگردد.