سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  دانشمندان را اکرام کنید که آنان نزد خداکریم اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
یه جورایی ورپریده !! جمعه 89 مرداد 22 ساعت 1:16 عصر

یا رب شهر رمضان

خب ماه رمضون هم اومد و انشاالله که طاعات همه دوستان قبول باشه.
راستی سلام ... ما کماکان زنده ایم. ثبت نامها ادامه داره و خب هنوز هم مدیر جدید نیومدن. اسمش اینه که ثبت نامها اینترنتی انجام میشه اما این دلیل نمیشه که هنوز حتی ذره ای از هجوم خانواده ها به مدارس کم شده باشه.

یکی از دوستان یه اس ام اس جالب داده بود و نوشته بود که ثبت نام اینترنتی یعنی شما دیگه بچه ها رو نمیبینین موقع ثبت نام و ...
نه. برنامه ثبت نام اینترنتی به این شکله که خانواده ها میان و خب ماهم تو نقشه میبینیم که به محدوده مون میخورن یا نه و بچه رو هم در ضمن میبینیم و اگه تموم شرایط جور بود اونوخ ما یه کد رهگیری بهشون میدیم. اونا باید با این کد رهگیری وارد سایت بشن و مشخصات رو ثبت کنن. حالا بمونه که چقدر بعضی خانواده ها با این کد رهگیری و ورود به سایت مشکل دارند . در مورد بچه های سال دوم و سوم هم باید بگم که خود دفترداری های مدارس اسم اونها رو اینترنتی ثبت میکنن و فقط خروجی ها رو از لیست خارج میکنن .. همین دیگه ... این بود ثبت نام اینترنتی و همچین نیست که فکر کنین نشستین تو خونه و یه دکمه میزنین و دینگ و دینگ .. بانک فلان ! ... نه ببخشین ثبت نام انجام شد ..خیر . اول باید بیایین پیش خودمون   ...

* حرف زیادی ندارم بزنم. تابستونه و بچه ها به صورت رسمی نیستن تو مدارس. و مدرسه بی بچه هم زیاد حرف نداره توش.

* یکی از مسئولین اداره (نچ..نوگویم چه پستی  ) که سالها میگفتن حکومت برای خودش راه انداخته بوده و حتی مدیران منطقه هم که عوض میشدن از پَسِه این موجود برنمیومدن و خیلی ها رو اذیت کرد. انقدر عذاب داد که یکی از مدیرا به مدیرمون گفته بوده : ..." من این فرد رو تو خونه ی خدا نفرین کردم ..." ... بله . به لطف وزارتخونه و وزیر جدید، حکومت دیکتاتوری ایشون از منطقه ما برچیده شد و ایشون رو هفته قبل برداشتن .. خدا رو شکر .  بقول بچه هامون : ای ول وزارتخونه و ای ول وزیر  ...

* این بنده سرا پا تقصیر چهار روز رفتم مرخصی. وقتی برگشتم آبرو برام نذاشتن. از دم در که وارد شدم کل  همکارا جیغ و ویغ راه انداختن و از همه جالب تر یه خدمتگزار پیرمون بود که با لهجه مخصوص خودش جلو همه اولیا میگفت : ...« ورپریده !! جات خیلی خالی بود ..مدرسه انقدر ساکت بود و اصلا هیچ صدایی توش نمیومد و ...»   ووووووو خب من نفهمیدم که تعریفم رو کرد یا اینکه بدیم رو گفت اما باعث خنده کل اولیا شد که تو مدرسه بودن ..و به این ترتیب لقب خانوم ناظم ورپریده رو دادیم به ناممون زدن !!

*ماه رمضون اومده ... خب خسیسی نکنین و من رو هم دعا کنین .ممنون از همه تون ..

* دو ساله که یه خاطره از مدرسه رو سعی میکنم از ذهنم بیرون کنم. شاید خیلی آدم بدی هستم که از ذهنم میزنمش عقب . اما اخه خیلی عذابم میده .. خیلی زجرم میده و خب یه مدت بود که تقریبا کلا یادش نیفتاده بودم اما قسمت آخر سریال « ....! اگه گفتین؟؟؟»... اون خاطره رو مجددا یادم آورد. شاید براتون گفتم . شاید تو پست بعد براتون تعریفش کردم . اما اگه خودم رو قانع کردم و نوشتم خواهشا یا نخونینش و یا اگه خوندین به من  قر؟غر؟  نزنین .. موضوع بسیار ناراحت کننده ای هست . اگه فکر میکنین اذیت میشین از حالا که ننوشتم بهتون بگم که اگه اذیت میشین نخونینش ...خووووووووووووووووب ؟

* یکی از عزیزان وبلاگ نویس از عناضر ذکور البته تو کامنتای پست قبل نوشته بودن که چقدر دلشون میخواد ناظم بشن اونم ناظم مدرسه دخترونه !!! ... محض اطلاعشون خواستم بگم که یکی از مدارس منطقه ما.. مدرسه پسرونه البته.. دبیرستان  پسرونه یه ناظم خانوم داره و تعریف میکنن که چقدرم بچه ها به حرفش گوش میدن « مثلا یه چیزی تو مایه های : بدخواه مدخواه اگه دارید خانوم بگین  یا مثلا عکس بدین و جنازه تحویل بگیرین ....»  ...  و خلاصه دیگه دیگه ..

* کامنتدونی ها یه شکلی شده .. برای هر کی کامنت گذاشتم نمیدونم رسیده یا نه چون اصلا جای اسم نداشت .....خودم رو هم کشتوندم تا تونستم جواب کامنتها رو بدم . البته بعد دیدم انگار راحت تر شده و ضریب امنیت هم بالاتر رفته اما خب من بلد نیستم ........ چه خانوم ناظم خنگولی واقعا  ...  با تشکر از  آقای مهندس و تیم همکارشون..

*خدا رحم کرد که حرف نداشتم بزنم و اینهمه شد ... یحتمل الان همه تون این ریختیتونه     .

* یکی داره دنبال وب من میگرده ... اگه منو پیدا کردی اعلام حضور کن عزیز دلم ..

                                                                    یارب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ