یا رحیم
عید فطر بر همگی دوستان مبارک باشه و انشاالله که طاعات و نماز و روزه همگی قبول بوده باشه و من رو هم دعا کرده باشن ( روم خیلی زیاده ...نه؟ )
فکر میکنم یک ماهی هست که چیزی ننوشتم و خب براتون حالا میگم که چرا ... ماه رمضون که ساعت 9 میرفتیم مدرسه و یعنی قرار بود که 9 مدرسه بریم اما خب باور میکنین بعضی روزها اولیا که کارمون داشتن از ساعت هفت و نیم ؛ هشت میومدن و اونوخ ماکه یه کم دیرتر از اونا میرسیدیم بازخواست میشدیم و من تو این ماه رمضون به این قطع و یقین رسیدم که فرهنگی جماعت خصوصا از نوع ناظمش ؛ دور از جون بقیه همکارا و شما که میشنوین اصلا جزء آدم حساب نمیشن و مردم انتظاراتشون از این قشر اون چیزیه که تو ذهن خودشونه...
ماه رمضون هم همون فشار برای ثبت نام هست و فحشمونم میدن و ما هم اصلا نباید عصبانی بشیم و باید ملاحظه همه رو هم بکنیم و اصلا خلاصه حق نداریم از گل بالاتر به کسی بگیم ... باشه .. تا اینجاش درد نداره. اون قسمتش درد داره که وقتی کار همین خلق الله رو راه میندازی از جانب اداره توبیخ میشی..
این ثبت نام اینترنتی هم شده برا ما دردسر. از اول تابستون برای میان پایه تعداد زیادی اومدن و خب ما میگفتیم جا نداریم و خب خداییش از میون این تعداد 7 نفر رو که نزدیک مدرسه بودن و یا نامه اداره داشتن و یا خلاصه یه جورایی حقشون بود که بیان مدرسه ما؛ این بنده سرا پا تقصیر اسمشون رو نوشتم و وقتی برای گرفتن کد رهگیری از منطقه اقدام کردیم بدترین برخورد ممکنه رو با ما کردن که حق نداشتین بنویسین و چرا نوشتین و بگین بیان اداره ما بهشون بگیم برن یه مدرسه دیگه. ما هم با هزار خجالت فرستادیمشون اداره و اونجا در حضور اونها به ما زنگ زدن و گفتن چرا مردم رو علاف کردین و چرا گفتین بیان اداره و خلاصه کلی دعوامون کردن .... حساب کنین حال ما رو .... بمونه ... که در یکی از این برخوردها من هم حسابی جواب دادم و بقول دوستان نسخه من پیچونده شد ..... اصلنشم خوب کردم ...
* مدیرمون عوض شد و یکی از همکارای خودمون که سابقه مدیریت هم داشت شد مدیر و من یه جورایی یه امتحان سخت پس دادم. یکی از همکارای معاون که خب اگه به پستهای گذشته مراجعه کنین ؛ یه جورایی بد دل من رو سوزونده بود و اذیتم کرده بود توسط مدیر جدید تعویض شد و از مدرسمون رفت و خب امتحان من این بود که اون همکار واقعا شاید حقش نبود که بره یا شایدم حقش بود و من بلد نیستم؛ خلاصه من پا رو نفسم گذاشتم و بدون در نظر گرفتن اون پیشینه ازش دفاع کردم. اقلش اینه که پیش خدا سرفرازم که در موردش بد اقدام نکردم.
* و اما در مورد دیر نوشتن ؛ اولا که خب ببخشین . خب دوما خداییش بخونین ببینین براتون چی نوشتم .. خب مدرسه که تعطیله دانش آموز نداریم و خب حرف حسابی هم کم. دلم نمیخواد باری به هر جهت براتون بنویسم و دلم میخواد اینجا از بچه ها و مدرسه باهاتون حرف جدید داشته باشم ...اوکی؟
* شقایق ؟؟؟؟ .... تو کجاییی؟؟؟ ... هووووووم؟
* در مورد اون پست که دو دل بودم بنویسم یا نه ، خداییش تصمیم گرفتم که این بار بنویسم اما خب الان دلم نیومد. بعد از یه ماه و در روزهای عید و از این حرفا بیام و براتون یه پست به تلخی زهرمار بنویسم.. باشه بعد ..
* کاش آموزش و پرورش یه کم رشته انسانی رو برا بچه ها جا مینداخت . بازم موعد ثبت نامها ما برای بچه ها باید توضیح بدیم و آخرش اونا هم با معدلای کم فقط بعنوان داشتن نام و بد جا افتادن تو جامعه برن سراغ رشته های تجربی و ریاضی و اونوخ الان این بشه .. بازم تو شهریور از دروس تخصصی این رشته ها نمره نیارن ...و امان از فرهنگی که تو خانواده ها به غلط جا افتاده و اونا هم فکر میکنن که رشته ؛ فقط تجربی و ریاضی ... ئیشششششش از دست شماها و شماها و شماها ... شماهای مربوطه رو خودتون بیابید
* این روزها دلم بد برای خدمتگزارامون میسوزه .. با چه سختی دارن مدرسه رو تمیز میکنن و نمیدونم کسی اصلا متوجه کاری که اینا تو مدرسه انجام میدن؛ هست یا نه ؟؟؟
* دوستتون دارم و قصور من رو در کم سر زدن به خودتون ببخشین و بذارید پای گرفتاری و نذارید به حسابای دیگه و دعام کنین ....
* ای بابا.. آخه اگه پارسی بلاگ این قابلیت جدید رو اضافه نکرده بود؛ من از کجا میفهمیدم که اومدین و برا پستهای قبل نظر دادین . اونم 19 نظر.. اونوخ تازشم از من دلخورتون میشه ..ای بابا. خب برا پست جدید بذارید تا منم بموقع بینمش ..اوکی؟
* بوی مهر به مشام میرسه ...حس میکنین ...
****** در مورد لینک وب دوستان تو رو خدا بودن و نبودن لینکتون مهم نباشه . باور کنین صفحه شلوغ شده و شاید یکی از همین روزها تموم این لینکها رو از اینجا بردارم. صفحه سنگین شده و فکر نکنین اگه لینک شما اینجا نیست من دارم براتون کلاس میذارم. باور کنین اینطور نیست .
یا رب نظر تو برنگردد.