سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  درس و فراگیری دانش، مایه باروریشناخت است . [امام صادق علیه السلام]
سلام مولا.... پنج شنبه 86 مهر 12 ساعت 11:25 عصر

سلام مولا:
آقا جون، دلم رو امشب در کوی تو رها کردم و خود به اوجش، به التماس نشستم.
به وسعت فاصله ای به انتهای زمان و ابتدای نفاق، به مدینه رفته و در سقیفه غم، به تماشای ریا نشستم. مولای من، چه مظلومانه تن رو، بالین جانت نموده و در فراق او به غم دلِ زهرا توسل جسته و فارغ از دغدغه سقیفیان، مرحم روح خونین فاطمه گشته و قلب پاره پاره رو به تسکین دل حسنین روونه نمودی.
 آقا جون، دیدمت... اون زمان که بر هتکِ حرم اون ملعون، خصم گرفته و عنقریب که روح از بدنش جدا نمایی، سفارش حبیبت را به صبر به یاد آورده و با استقامتی به پهنای کوه ابو قبیس، تن به مقدر الهی سپردی.
مولا، تنهائیت را لمس کردم اونشب که علی را، آری علی را، با دست خویش با پهلوی شکسته و روح غمین به دیار رسول روونه نموده و از تنهایی سر بر عیون مدینه ندای  یا رب، یا رب را زمزمه مینمودی.
مقتدایم، به دیار عاصیان آتی آمده و در کوچه، پس کوچه های بصره، اون زمان که سر خصم پیمان شکن، آن ناکثین عهد گریز رو بر خاک ذلت مالیده و بر انحراف یاران، غمین گشتی.... تو را دیدم.
دیدمت.....آن زمان که قاسطین دین دشمن را با نبردی سنگین منزوی نموده و بر خون ریخته شده هزاران مسلمان خون گریستی.....و آن زمان نیز، که همرهان دیروز و مارقین و مهاجمین دین نمای امروز و تموم اعصار رو با شمشیر عدالت به دیار عدم روونه نمودی.
........باز در برهوت گم گشته و در وادی ایمن به مسجد کوفه رسیدم.....و این بار شنیدمت مولی.... شنیدمت که چه مظلومانه در مسجد کوفه ندای: انت المولی و اناالعبد رو سر داده و ندای الامان و الامان، بر روز بی کسی ما سرودی. 
آری...این بار شنیدمت اقای من، اون زمان که اون دلیل رو بر تحیر من، به ترحم میخواندی. و به راستی که هل یرحم المتحیر الا الدلیل؟
مولای یا مولای......
ندای مولای یا مولای تو را، به وسعت تاریخ، در طول زمان، در زمین خاکی و برزخی مسجد کوفه لمس کردم. مسجد کوفه رو به شهادت گرفتم و ندای یا ذاالجود و الاحسان تو را ، هزاران بار بر زبان خوندم و بر دل روونه، تا شاید رحمی از مولایت بر این عاصی گنهکار جاری گردد.
مولایم‍، دیدمت .... در اون شب خونبار و اون سحر متفاوت. دیدمت بر من عاصی، صبر نموده و حجت آخر رو با زبان دل، بر من نابینا و ناشنوا، جاری ساختی.
دیدمت با چه قدمهای محکمی به سمت عشق پر کشیده و بر بالهای ملائک، ندای هل من منتقم رو زمزمه نمودی.
آقایم، مولایم، مقتدایم.... چه رفت برتو از من که وقتی، روح رو خلاص از قفس تن لمس نمودی، ندای خلاصی رو، توتیای چشم نموده و با شیون قدسیان، زمزمه فزت ورب الکعبه را هم آوا گشتی؟؟؟!!!............
فزت ورب الکعبه........

ختم الکلام: 
مولا جان، در این قدر واپسین... که همانا تعبیر و تاویل قدر و لیله القدر را زهرا(س) خوانده اند، مارو دریاب و به پهلوی شکسته زهرایت که با خون جگر مرحمش نمودی، واسطه شو.
واسطه شو تا تقدیری رقم خورده، که در حضور واپسینمون، و آغازین شروعمون، بر حضورت شرمگین نگردیم.
                      مولای یا مولای، ارحم عبدک الضعیف


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ