نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار * چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
خوب... یه بازی دیگه و بازم لطف دوستان. پشت خطی عزیزم دعوت کرده تا از دوستان نتی بگم.
از اولین دوست باید با بغضی در گلو و آهی تموم نشدنی در سینه شروع کنم. با لوح دل خیلی قبل از اینکه وبلاگی داشته باشم، آشنا شدم. البته از آشنا شدن هم یه قدم اونطرف تر. نوشته های لوح دل رو میخوندم وبا مطالبش خو گرفته بودم و شاید هم انگیزه ای شد برا اینکه وبلاگ بزنم و مطالبم رو اینجا بنویسم. مطالب ایلیا تلنگری بود بر ( حجت مسلمانی من ؟؟).
نمیدونم در مورد ایلیا چی باید بگم تا نه حق مطلب، بلکه حق خود ایلیا رو ادا کرده باشم. از اونجایی که تازه سالگرد کوچ ایلیا بود و باز داغش تازه، نمیخوام دل دوستان رو غم بار کنم، فقط شعری رو که به مناسبت سالگردش تو وب جاودانش گذاشته بودن رو براتون مینویسم:
مستی نه از می، نه از خم شروع شد
از جــادهی نـیـمهشـب ِ قـم شروع شد
آئـیـنـه به مـن خـیـره شد و، من به آینه
آنقـدر خـیـره شد که تبسّم شروع شد
خورشید ذرّهبین به تمـاشای مـن گرفت
آنگــاه آتــش از دلِ هــیــزم شروع شد
و جمله پایانی ایلیا در متناش: یا علی مددی
در غم هجر تو ای یار نسازم چه کنم؟
خوب از مورد بعدی، بهتره که به عنوان یه دوستی خاموش یا یک طرفه اسم ببرم. با وبلاگ ارمیا از وبلاگ ایلیا آشنا شدم. البته فکر کنم که ایشون اصلا از وجود خانم ناظم و همچین دوستی هم مطلع نباشند. فقط بگم که به وبلاگ ایشون که یه مدتی هم تعطیل کردند و دوباره به لطف حق مینویسند،(هرچند دیر به دیر)، بسیار ارادت دارم و انصاف ندیدم که از ایلیا بگم و از ارمیا نگم. تموم نوشته های ایشون رو خوندم و البته مهمانی خاموش بودم برا وبلاگ پربارشون. با تموم دلتنگیهاشون در نبود ایلیا دلتنگ شدم و با قطره قطره اشکشون در غم یار اشک ریختم.
فقط یه جمله خطاب به ارمیا: بعد از ایلیا انتظار دوستان از شما بیش از این بود. همین.
نمیدونم با این غمی که شروع کردم، حالا چطور باید ادامه بدم و از بقیه دوستان بنویسم؟
خوب... من رو ببخشین و بذارین از بقیه دوستان و از سوتیهایی که تو برخوردهای نتی دادیم و باعث شروع دوستیها شد بگم. اول از همه از پشت خطی عزیزم میگم که دوستیمون بر میگرده به مکه رفتن من و ... خوب یه چیز خیلی جالب که اگه دوست داشت خودش براتون مفصل میگه، و خلاصه این شد دیگه..... چی شد؟؟؟ اگه گفتین؟؟
یه دوست دیگه که اسم وبلاگشون دلیل آشنایی من با این بزرگوار بود، وبلاگ با سیدعلی .... بود. البته شاید خودشون ندونن که باز آشنایی من با وبلاگ ایشون بر میگرده به قبل از تاسیس وبلاگ خانم ناظم. البته اون زمان هم من باز مهمانی خاموش بودم. دلم میخواد اینجا از ایشون هم خیلی تشکر کنم، آخه خیلی بهشون زحمت دادم. در بدو ورود من به پارسی بلاگ، ایشون خیلی زحمت کشیدند و اول کسی بودند که لینک خانم ناظم رو تو وبشون گذاشتند و خوب با وجود تموم بحثهای بعضا سیاسی که در مورد بعضی نوشته هاشون داشتیم، باز هم حامی و راهنمای خوبی برا من بودند. ممنونم.
یا این بزرگوار، مدیر محترم کشکول و دو مین و خیلی جاهای دیگه که هر جا سر بزنین، اسمی از ایشون(و زحماتی که میکشند) هست، که خوب با اسم چند وبلاگ برا من کامنت میذاشتند و من هم تا مدتها فکر میکردم که اینها چند نفرند، نه یک نفر. ( عجب اعتراف صریحی بر باهوشیم) و فکر میکردم که پارسی بلاگ چقدر آقا حامد داره:دی .....و البته همچنان هم قبول زحمات مارو بر دوش دارند. ارادت داریم.
نمیدونم چه کار کنم، خوب دلم نمیاد اینجا اسم تموم دوستانم رو نبرم و اگر هم بخوام بنویسم که همینجوری هم متنای من کیلومتری هست، اون موقع دیگه....
چطور میتونم اینجا از ستایش گلم ننویسم که یه کامنت نامفهوم من برا ایشون و دلخوری شدید گلم از من باعث آشنایی و دوستیمون شد، یا از بهار قشنگم، که یه بار فکر کردم رفته و .... دو سه شب نخوابیدم. یا از جناب عشقی بزرگوار که چطور با صبر خودشون انقلت من رو بر مطلبشون تحمل کردند و (البته خوب کردم:دی) و خوب..... همچنان ما به ایشون زحمت میدیم.
یا حاج آقا جلیلی که از مطالبشون بسیار استفاده کردم. یا وبلاگ ایران اسلام، که متناشون و استفاده از احادیث و روایات در مطالبشون خیلی بهره بردم. یا جناب نافذ که جدیدترین اخبار رو از ایشون میگیریم همیشه. یا رسپنا و جناب آقا جانی که الحق قلم و نوشته ها و داستانهایشون رو خیلی دوست دارم. یا جناب پاکدیده ، که خوب با یه متن عالی عالی در مورد معلمها ما رو شرمنده کردند و باعث آشنایی شدند:دی... یا وبلاگ دینداری که خوب با تموم بحثای سیاسی داخل وبلاگشون که خیلی سعی کردم حذر کنم، اما پیگیر بودم، بسیار ارادت دارم.
یا از جناب مجاهد و وبلاگشون که من رو یاد لبنان عزیز می اندازند. یا بزرگوار ، سردار بی قالی که قلمشون رو دوست دارم ، یا نیکای گلم و صالحه عزیزم( نه دنبالش نگردین، لینک ایشون مخفیه)، یا مائده مهربونم و بقیه دوستان بزرگوارم.
البته دوستانی که بهشون ارادت دارم، خوب زیاد هستند و من به خودم اجازه نمیدم که اینجا از اونها به عنوان دوست نام ببرم. یعنی خودم رو در اون اندازه نمیبینم. مثل استاد بزرگوارم که بهشون ارادت دارم.
عذر خواهی:
*از اینکه مطلبم رو با غم شروع کردم عذر میخوام. اما بی انصافی بود که از دوستان مینوشتم و ایلیا رو فراموش میکردم.
*رسما از تموم دوستانی که وقت و جا نبود تا اسمشون رو بنویسم عذر میخوام. و بدونین که به همه شما ارادت دارم.
*لازم به ذکر این مورد هست که من سعادت زیارت و همکلامی هیچکدوم از دوستان رو تا حالا از نزدیک نداشتم. فقط تو نمایشگاهی که شرکت کردم، یکی از دوستان رو اونجا دیدم و همکلام شدم ، که خوب..... بمونه.( البته تو این نمایشگاه ، من بعضی از دوستان رو ، دورادور دیدم و فیض بردم اما اونا رو از زیارت خودم محروم کردم: دی) اینم محض خودخواهی.
*اینم ویرایش مخصوص و حذف سه نقطه برا مائده جونم تا دیگه برا من کامنت .....سه نقطه( به نام ایرانی) نذاره.
یا رب نظر تو بر نگردد.
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار.....
جمعه 86 آبان 11 ساعت 1:43 عصر
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هستم ... اگر چه نیستم
امتحاناتم خلاص ..
مدارس بالا و مدارس پایین
ما هستیم و مدرسه هم هست هنوز
این سال هم گذشت ..
البته اگه بخوان ...
تاخیرانه ...
ای شیرین ترین رویای من به جهان
عزادارتم یا حسین (ع)
با کوه غمت ...
یه مهرانه ی بیات
بووووی مهر ...
یه جورایی ورپریده !!
انتقام !!
خانوم ناظم بدشانس !
[همه عناوین(158)][عناوین آرشیوشده]
امتحاناتم خلاص ..
مدارس بالا و مدارس پایین
ما هستیم و مدرسه هم هست هنوز
این سال هم گذشت ..
البته اگه بخوان ...
تاخیرانه ...
ای شیرین ترین رویای من به جهان
عزادارتم یا حسین (ع)
با کوه غمت ...
یه مهرانه ی بیات
بووووی مهر ...
یه جورایی ورپریده !!
انتقام !!
خانوم ناظم بدشانس !
[همه عناوین(158)][عناوین آرشیوشده]