سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  خداوند ـ تبارک و تعالی ـ با غیرت است و هر باغیرتی را دوست دارد و به سبب غیرتش بود که همه کارهای زشت را، چه نهان و چه آشکار، حرام کرده است. [امام صادق علیه السلام]
شرط اخلاق پنج شنبه 86 دی 20 ساعت 2:18 عصر

                                               اَلسَّلامُ عَلَی الباکینَ عَلَی الحُسَین(ع)
خُب، جاتون خالی یه هفته خوب و پر فیتیله رو پشت سر گذاشتیم و اصلا هم قد کارگرای برج میلاد کار نکردیم تو این هفته. حالا خدا می دونه که بعد از این تعطیلات، چطور قراره که امتحانات جامونده انجام بشه، الله اعلم. این هفته که ما فقط دو روز رفتیم و مطلب قابل توجهی هم نداشتیم، اما دیروز داشتم تو وبلاگها رو نگاه میکردم که رسیدم به این مطلب ، و خب یه سئوال و مطلبی رو که حدودا یه ماهی هست که بحثش تو مدرسه باز شده برام زنده شد.
یک ماه اول سال تحصیلی، برا نماز جماعت ظهرها از یه حاج آقایی دعوت می کردیم که برا نماز بیان و مارو به فیض نماز اول وقت برسونن. ایشون فرد بسیار عالمی بودن که خب سخنرانی های کوتاه و پر محتوای بین دو نماز ایشون هم دیگه مزید بر علت شده بود و حسابی همکارانی که به نماز می رفتند( ما هم که معمولا به دلیل لیاقت بسیار!!! از فیض نماز جماعت تو مدرسه محرومیم و باید مواظب کلاس ها و بچه هایی که نماز نمیرن باشیم) از نماز های پربار ایشون و سخنرانی های کوتاهشون تعریف می کردند. ما یک ماه در خدمت ایشون بودیم و بعد حاج آقا به مسافرت رفتند. در اون یک ماه نمازهای خوبی داشتیم، از نظر محتوی و فقط یه مطلب مارو کلافه کرده بود و نمی فهمیدیم که چرا اینطوریه!!
اون مطلب این بود که بچه ها استقبال نمی کردن و فقط تعداد کمی در نمازها شرکت می کردن ، چیزی شاید حدود هفت یا هشت نفر. و خب ما نمیتونستیم بفهمیم که این عدم استقبال علتش چی میتونه باشه!!
بود تا حاج آقای دوم رو دعوت کردیم و خب چند روز اول وضع به همون منوال بود تا یه روز یکی از همکارا گفتن: متوجه شدین که نماز جماعت چقدر داره دوباره شلوغ می شه؟؟!! و روزهای بعد ما متوجه شدیم که بله نماز دوباره به شکل سال قبل داره بر میگرده. یه کم دقت کردیم و دیدیم که این حاج آقا هم به همون شکل ادای فریضه می کنند و پاسخ به سئوالات و غیره. چند روز بعد، از صحبت هایی که خود بچه ها می کردن و همکارایی که تو نماز خونه میرفتن دلیل این تغییر وضعیت رو متوجه شدیم. این حاج آقا بین دو نماز ، سئوالات رو نه کتبا که شفاهی از بچه ها می شنیدن و بسیار هم پدرانه به سئوالات اونا جواب میدادن و به نوعی میشه گفت که تونسته بودن ارتباطی قشنگ در قالب یه ملجا و پناهگاه دینی برا بچه ها بوجود بیارن. البته اون حاج آقای قبلی هم به سئوالات جواب میدادن، اما نه به این شکل و نتونسته بودن با وجود تمام اون علم بالا این ارتباط رو برقرار کنن....بمونه.
کشف این مطلب باعث شروع بحث در جلسات و بخصوص ستاد نمازمون بود. نمی خوام بحث ها رو باز کنم. فقط همین اندازه بگم که عده ای به برخوردهای پدرانه ایشون ایراد می گرفتن و روش حاج آقای قبلی رو می پسندیدند و عده ای هم این روش رو قبول داشتن و می گفتند که این نسل رو باید با محبت به سمت دین سوق داد و .......
با خودم فکر می کنم که مگه دین ما دین اخلاق نیست؟ مگر پیامبر ما به همین حسن خلق موفق نشد که اسلام را به مهمانی قلوب ببرد؟ چرا اگر کسی هم داره درست برخورد می کنه، اون رو و رفتارش رو رد می کنیم؟! قبول دارم که خُب مدرسه دخترونه هست و یه کم احتیاط در برخوردها شرط عقل می باشد، اما چرا به همون مقداری هم که دین جایز دونسته انقلت وارد می کنیم؟ چرا نماد دین بودن را با بد اخلاقی و عدم ارتباط صحیح و مذهبی با کسانی که محتاج این محبت از جانب نمادهای دینی هستن، یکی می دونیم؟ دین ما دین اخلاق است و ما اجازه می دهیم که جوونای ما روز به روز به دلیل عدم ارتباط صحیح با مبلغین دینیمون ( که البته، نه همه) و افکار غلط عده ای، و باورهای نادرست گروهی دیگر، که باعث بوجود اومدن این فاصله می شه، از دین فاصله بگیرند.یادمون نره، اخلاق و نقش اون رو در جذب جوانان..... اینم بمونه.
اون حاج آقا رو هم گفتن که دیگه نیان و الان یه حاج آقای دیگه، تقریبا مشابه حاج آقای اولی اومدن. البته تو ایام امتحانات که نماز نیست اما خب، اینم بگم که باز آمار بچه ها تو صفوف نماز جماعت کم شده.

دل نوشت
محرم داره میاد و نمی دونم چه کردیم؟ نمی دونم امسال چقدر قراره از این سفره بهره ببریم و بهره برسونیم. نمی دونم، فقط می دونم که:
دلم هوای بین الحرمین رو کرده.
دلم هوای کف العباس رو کرده.
دلم هوای تل زینبیه رو کرده.
دلم هوای تو رو کرده آقا جون.
تموم زندگیم فدای یک نگاه عباس.
دلم هوای بوی نم سرداب آقام ابوالفضل رو کرده تا الی الابد، شرمندگی آب رو فراموش نکنم.

                                                         یا حسین مددی.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ