سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  بامدادان به جستجوی دانش برخیزید که سحرخیزی مایه برکت و کامیابی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
دلم برا خودم میسوزه ... شنبه 87 آذر 16 ساعت 6:53 عصر

                                                           یا رب
تا حالا دلتون سوخته ....
امروز دلم سوخت. امروز یاد اونروز افتادم که براتون در مورد 
مینا  نوشته بودم. چقدر دلم سوخته بود. بی تابی میکردم تا برسم خونه و اینجا بنویسم و شاید با نوشتنش قدری آروم بشم. امروزم همین حال رو داشتم. با اینکه خیلی دیر رسیدم اما خب یه چیزی تو گلوم راه نفسم رو بند آورده.
چه باید کرد؟
در برابر بچه ای که نماینده کلاسه و امین معاون مدرسه و خب ...چه باید کرد وقتی نماینده کلاس چند مورد ... چی بگم؟ چطور اسمش رو ببرم. چند مورد خیانت در امانت میکنه و مبلغ کلانی از پولی که جمع کرده و باید به معاون تحویل بده کسر میاره و از هم کلاسیهاش و ....ماه که پشت ابر نمیمونه. بالاخره وقتی همه چی رو شد و بچه ها که از مدتها قبل هشدار داده بودن که این در راهنمایی هم با همین مشکل روبرو بوده، من به بچه ها القاء کردم که اشتباه میکنن و خدا میدونه حتی نذاشتم مشاور، اون رو با مدیر روبرو کنه و از مادرش که برخورد بد و شدیدی داشت، خواستم که به اون به چشم یه مریض نگاه کنه و ساعتها باهاش حرف میزدم.  
چه باید میکردم؟
وقتی با دوروز غیبت غیر موجه روبرو شدم و اون به قصد مدرسه از منزل خارج شده و به مدرسه نیومده بود، توجیه آبکی مادرش رو پذیرفتم و به قصد کمک، این را نیز در ستاد مطرح نکردم. در صورتی که از نظر آیین نامه ی انضباطی 6 ساعت غیبت غیر موجه اخراجه . اما باز از خدا کمک خواستم و ....
دیگه روزی که طبق معمول از منزل بیرون اومده و اما ساعت 9 رسیده بود به مدرسه خطر رو حس کردم و به این نتیجه رسیدم که ایشون من رو ..... حساب کرده و فکر میکنه که اون سرم رو کلاه میذاره و نمیدونه که اینا تموما فرصتی بوده برا جبرانش. فرصتی که شاید تکونی به خودش بده و از نصایح بهره ببره . اما اون همیشه میگفت چشم و باز ...
چه باید میکردیم ؟
وقتی ستاد تربیتی تصمیم گرفت ایشون رو بفرسته هسته مشاوره و باز ما خواستیم که یه  فرصت دیگه به خاطر مادرش داده بشه و بخشیده بشه و به شرطی که اگه این بار کاری کرد، از این مدرسه بره. و اون چه کرد در جواب؟ وقتی بخشیده شد و به کلاس رفت ، بعد از پنج دقیقه تا اتمام وقت تو کلاس اس ام اس بازی میکرد. چه باید میکردم؟
به روی خودم نیاوردم و گفتم امروز رو هم میگذریم . این هنوز جوهر تعهدش خشک نشده.
چه باید میکردم ؟
وقتی فرداش معلماش خبر دادن که اون همه رو هیچ حساب میکنه و قبح همه چی براش ریخته شده و سر کلاس تموم ساعت یواشکی به خیال خود زیر میز اس ام اس بازی میکنه.
چه باید میکردم؟ موبایلش رو ضبط کردم و از مادر خواستم طبق تعهد خودش و فقط به خاطر وجود خود بچه که کم کم عادت نکنه که خودش رو خلاف کار بدونه، این رو از این مدرسه ببره و با تغییر محیط ، همزمان با مشاوره، شاید دست از این کارهاش برداره. من به این مطلب رسیدم که رفتن این بچه به نفعشه و اون از اینکه در این محیط به خلاف شناخته شده روز بروز داره ضرر میکنه.
امروز اون مادر اومد و خب ....
 هر چی از دهنش در اومد بمن گفت. اون من رو مقصر میدونست و میگفت رو بچه ام زوم کردین.  من به روش نیاوردم که این مادر گفته بود که بچه اش از دبستان با مشکلات این بچه در خصوص برداشتن مال غیر درگیر بوده و خب هربار با کتک و ... و چقدر ما مادر رو نصیحت کردیم که این راهش نیست.
امروز اون مادر دلم رو سوزوند و خب هر چی دلش خواست تو روم گفت در صورتی که خودش هم میدونست زحماتی رو که برا بچه اش کشیده بودم و من فقط نگاهش میکردم و فکر میکردم که ما انسانها چطور میتونیم یه حقیقت رو اینطور کتمان کنیم؟...خیلی سخته که به قصد خیر قدم برداری و اینطور باهات برخورد بشه.
بعد از رفتن اون مادر من تو اتاقم خیلی گریه کردم. همکارام نمیتونستن آرومم کنن . آخه اونا نمیدونستن که چقدر دلم میسوزه. نمیدونستن.
امروز دلم سوخت. دلم برا خودم سوخت . هنوزم داره میسوزه.

                                                             یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ